گنجور

 
صائب تبریزی

دل سخت چو گردید نصیحت نپذیرد

سنگ از قدم راهروان نقش نگیرد

فریاد که جز عکس مراد آینه ما

از ساده دلی صورت دیگر نپذیرد

سوزددل عشاق فزون شعله آواز

در سوخته آتش نتواند که نگیرد

از آب شود آتش یاقوت فروزان

از مهر دل هر که شود زنده نمیرد

رنگین مکن از باده لعلی رخ محجوب

کاین آینه از آب گهر زنگ پذیرد

برسنگ زند گوهر بی قیمت خود را

هرکس که ازین سنگدلان گوشه نگیرد

حیران جمال تو چو آیینه تصویر

گر آب شود صورت دیگر نپذیرد

در دعوی تجرید مریدی که تمام است

همت گه درمانگی از پیر نگیرد

هر جا که شود خامه صائب گهرافشان

دریا ز صدف گوش محال است نگیرد

 
 
 
آشفتهٔ شیرازی

دردیست غم عشق که درمان نپذیرد

بگذار مریض تو باین درد بمیرد

ناچار رسد مرگ بنی نوع بشر را

هر کس بود از حلقه عشاق بمیرد

بنمای بناصح خم زلفین چلیپا

[...]

ادیب الممالک

آن را که پدر تجربت و فضل نیاموخت

زود است که از کار فلک تجربه گیرد

و آن خوی که گردون نکند چاره او را

دردی است که جز مرگ مداوا نپذیرد

فرزند که راه پدران نیک نپوید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه