گنجور

 
صائب تبریزی

تا چند به روزن نرسد نور چراغم؟

رنگین نشود پنبه ز خونابه داغم

هر چند که چون ذره ندارم به جگر آب

از چشمه خورشید خورد آب، دماغم

وقت است که بر تن بدرم اطلس افلاک

از جامه فانوس به تنگ است چراغم

در کنج قفس چند دل خویش توان خورد؟

شبنم زده گردید لب گل ز سراغم

غماز نباشد لب زخم جگر من

بیرون نرود بوی گل از رخنه باغم

میخواره ام و تشنه یاران موافق

هر جا گل ابری است بود پنبه داغم

این آن غزل خواجه نظیری است که می گفت

فصلی نگذشته است ز سر سبزی باغم

 
 
 
نظیری نیشابوری

بی روی تو پروانه ای امشب به چراغم

خود را به چنان بی خودیی سوخت که داغم

مطرب به کنایت غزلی دوش ادا کرد

کز گریه شدم مست و شد از دست ایاغم

دور از تو ز خود رفتگیی می دهدم دست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از نظیری نیشابوری
فصیحی هروی

چون سینه ماتم‌زدگان غرقه داغم

در کسوت سوسن شکفد لاله راغم

آه این چه نسیم است که از دامن نازش

صد خرمن گل ریخته در جیب دماغم

در کام سمندر شکند شهد سلامت

[...]

قدسی مشهدی

خون می‌چکد از دیده ز نظاره داغم

تا خون نشود، وا نشود غنچه باغم

پیدا نبود دل ز هجوم غم معشوق

پنهان شده از کثرت پروانه، چراغم

گر بر لبم انگشت زنی، جوش زند خون

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قدسی مشهدی
سلیم تهرانی

تکلیف شراب است نمک ریزی داغم

برگردن پیمانه ی می، خون ایاغم

پیغام جنون می شنوم از لب ساغر

بوی عرق فتنه دهد، می به دماغم

همصحبتی من به کسی سود ندارد

[...]

سیدای نسفی

خشک است ز بی مهریی ایام دماغم

در آرزوی روغن آبست چراغم

زخم جگرم کرده بناصور ارادت

ای دست مروت منه انگشت به داغم

ریزند اگر در چمنم آب زمرد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه