تا چند به روزن نرسد نور چراغم؟
رنگین نشود پنبه ز خونابه داغم
هر چند که چون ذره ندارم به جگر آب
از چشمه خورشید خورد آب، دماغم
وقت است که بر تن بدرم اطلس افلاک
از جامه فانوس به تنگ است چراغم
در کنج قفس چند دل خویش توان خورد؟
شبنم زده گردید لب گل ز سراغم
غماز نباشد لب زخم جگر من
بیرون نرود بوی گل از رخنه باغم
میخواره ام و تشنه یاران موافق
هر جا گل ابری است بود پنبه داغم
این آن غزل خواجه نظیری است که می گفت
فصلی نگذشته است ز سر سبزی باغم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات عمیق و درونی خود میپردازد. او میگوید که تا زمانی که به روزن روشنی نرسد، چراغ زندگیاش روشن نمیشود و رنگین نمیشود. با اینکه به شدت دلتنگ است و دلش بیتاب است، همچنان در تلاش است تا از مشکلات عبور کند. او لباس آسمان را به تن میکند و به دنبال رهایی از قفس خود است. شاعر از زخمهای قلبیاش صحبت میکند و میگوید که بوی گلهای باغش غیرقابل پنهان است. در نهایت، او خود را تشنهی یارانش میداند و احساس میکند که باوجود دردهایی که دارد، هنوز امید به بیداری و شکوفایی دارد.
هوش مصنوعی: تا چه زمانی باید در تاریکی بمانم و نور چراغم به من نرسد؟ چطور میتوانم انتظار داشته باشم که حال و روزم بهتر شود و غم و اندوهی که در دلم هست، کم رنگتر شود؟
هوش مصنوعی: هرچند که من مثل ذرهای کوچک هستم و از نظر وجودی خیلی ناچیزم، اما از عمق وجودم، احساساتی قوی و تازه دارم که مانند آبی از چشمه خورشید درونم میجوشد.
هوش مصنوعی: سالیان دراز است که با زحمت و تلاش، بر تنم لباس نجابت و زیبایی آسمان را میپوشم، اما حالا احساس میکنم که نور وجودم کمنور شده و به تنگی رسیده است.
هوش مصنوعی: در گوشه قفس، چقدر دل خود را میتوانم آزار دهم؟ گل به خاطر یاد من، با شبنم تر شده است.
هوش مصنوعی: اگر کسی به راز دل من پی ببرد، دیگر نمیتوانم از درد و زخمهایم صحبت کنم. بوی خوش گل و زیباییهای زندگی نیز از میان میرود.
هوش مصنوعی: من عاشق نوشیدن و دوستداران همدل را میطلبم، هر کجا که بوی گل و عطر خوشی وجود دارد، من هم درد و دل خود را دارم.
هوش مصنوعی: این شعر به احساس سرزندگی و شادابی اشاره دارد. شاعر میگوید که هنوز هم از سرسبزی و زیبایی باغش لذت میبرد و گویی فصل خاصی هنوز به پایان نرسیده است. این بیان میتواند نشاندهندهٔ شوری برای زندگی و زیباییهای آن باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بی روی تو پروانه ای امشب به چراغم
خود را به چنان بی خودیی سوخت که داغم
مطرب به کنایت غزلی دوش ادا کرد
کز گریه شدم مست و شد از دست ایاغم
دور از تو ز خود رفتگیی می دهدم دست
[...]
چون سینه ماتمزدگان غرقه داغم
در کسوت سوسن شکفد لاله راغم
آه این چه نسیم است که از دامن نازش
صد خرمن گل ریخته در جیب دماغم
در کام سمندر شکند شهد سلامت
[...]
خون میچکد از دیده ز نظاره داغم
تا خون نشود، وا نشود غنچه باغم
پیدا نبود دل ز هجوم غم معشوق
پنهان شده از کثرت پروانه، چراغم
گر بر لبم انگشت زنی، جوش زند خون
[...]
تکلیف شراب است نمک ریزی داغم
برگردن پیمانه ی می، خون ایاغم
پیغام جنون می شنوم از لب ساغر
بوی عرق فتنه دهد، می به دماغم
همصحبتی من به کسی سود ندارد
[...]
خشک است ز بی مهریی ایام دماغم
در آرزوی روغن آبست چراغم
زخم جگرم کرده بناصور ارادت
ای دست مروت منه انگشت به داغم
ریزند اگر در چمنم آب زمرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.