دارد از خط گل رخسار تو فرمان خدایی
چون به فرمان خدا از همه کس دل نربایی؟
گرهی نیست دل ما که ازان زلف گشایی
نقطه را هست به این بسمله پیوند خدایی
من همان روز که دل را به سر زلف تو بستم
دست در خون جگر شستم از امید رهایی
چون نشد روز و شب ما ز تو یک بار منور
زین چه حاصل که قمر طلعت و خورشید لقایی؟
نه به خود گوشه چشمی، نه به عشاق نگاهی
هیچ کس نیست بپرسد ز تو ای شوخ کرایی
من سرگشته حیران ز که پرسم خبرت را؟
چون نداری تو ز شوخی خبر از خود که کجایی
پاکی دامن ما نیست کم از پرده عصمت
گو بدانند حریفان که تو در خانه مایی
بال پرواز ندارد نگه خاک نشینان
ظلم بالاتر ازین نیست که بر بام برآیی
قمری از طوق عبث می کند آغوش طرازی
تو نه آن سرو روانی که به آغوش درآیی
پیش چشمی که به غیر از تو مثالی نپذیرد
حیف ازان روی نباشد که به آیینه نمایی؟
می شود ناف غزالان ختا دیده روزن
در حریمی که تو آن زلف گرهگیر گشایی
گفته بودی که به بالین تو آیم دم رفتن
آمد اینک به لبم جان، نه بیایی نه بپایی!
سالها خانه نشین گشت به امید تو صائب
چه شود یک ره اگر از در انصاف درآیی؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره میکند و از احساس تنهایی و ناامیدی خود میگوید. او از دلشکستگیاش مینالد که نمیتواند از زلف معشوق دل بکند و هرچه تلاش میکند، به دوری او گرفتار است. شاعر همچنین به بیتوجهی معشوق میپردازد و ابراز میکند که هیچ نشانی از او ندارد. در نهایت، انتظار طولانی و ناامیدی خود را از معشوق بیان میکند و آرزو میکند که روزی معشوق به او توجه کند و به او رحم کند.
هوش مصنوعی: چهرهی زیبا و دلربای تو مانند فرمان الهی است. پس چرا باید به کسی دیگر دل ببندی وقتی که این زیبایی به تو دستور میدهد؟
هوش مصنوعی: دل ما گرهای ندارد که با زلف یار باز شود؛ این ارتباط عمیق خداوندی است که ما را به هم متصل میکند.
هوش مصنوعی: در آن روزی که عشق تو را در دل جای دادم، به خاطر عشق و آرزویم، در عذاب و غم دست و پنجه نرم کردم و امید به رهایی نداشتم.
هوش مصنوعی: اگر در روز و شب ما هیچگاه نوری از تو نیفتاد، چه فایده دارد که چهرهای همچون خورشید و قمر زیبایی را ملاقات کنیم؟
هوش مصنوعی: نه از کسی توجهی به تو هست، نه از عاشقان کسی است که بپرسد حال تو را، ای زیبا و بازیگوش.
هوش مصنوعی: من در حالتی سرگشتگی و سردرگمی هستم و نمیدانم از چه کسی باید دربارهی تو بپرسم. زیرا تو خودت از احوال خودت بیخبری و نمیدانی کجایی یا چه میکنی.
هوش مصنوعی: ما هیچگونه نقصی در پاکی خود نداریم، پس بگذار دوستان و رقیبان بدانند که تو در خانه ما هستی و ما از حضور تو بهرهمندیم.
هوش مصنوعی: پرندگان نمیتوانند در آسمان پرواز کنند، زیرا ماندن در زمین است. هیچ چیزی بالاتر از این نیست که انسان بر بام خانهاش برود.
هوش مصنوعی: قمری از طوق بیهودهای که بر گردنش است، میخواهد پرواز کند. اما تو آن درخت خوشقد و قامت نیستی که او را در آغوش بگیری.
هوش مصنوعی: برای چشمی که هیچ چیز غیر از تو را نمیبیند، واقعاً جای تأسف است که آن روی زیبا را تنها در آینه نشان بدهم.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تصویر زیبایی از غزالان و عشق اشاره میکند. او به زیبایی چشمان غزالان که در حریم محبوبش است، و آن زلفهای گرهخوردهای که تنها او قادر به باز کردنشان است، اشاره دارد. این مضمون نشان دهنده جذابیت و کشش عمیق میان معشوق و عاشق است.
هوش مصنوعی: تو گفته بودی که در لحظه رفتن به سراغت میآیم، حالا که در آستانه مرگ هستم، جانم در لب است و تو نه میآیی و نه در کنارم مینشینی!
هوش مصنوعی: سالها در انتظار تو بودم و از جهان کنارهگیری کردم. حالا اگر یک بار از در انصاف وارد شوی، چه چیزی ممکن است تغییر کند؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توام راه نمایی
همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم
همه توحید تو گویم که به توحید سزایی
تو زن و جفت نداری تو خور و خفت نداری
[...]
تو چه ترکی تو چه ترکی که به رخ فرّ همایی
ز منت شرم نیاید که به من رخ ننمائی
من بیچاره مسکین که به هجر تو اسیرم
تو خودم باز نپرسی که تو چونی و کجائی
چه شکایت کنم از تو که تو خود نیک شناسی
[...]
مکن ای دوست نشاید که بخوانند و نیایی
و اگر نیز بیایی بروی زود نپایی
هله ای دیده و نورم گه آن شد که بشورم
پی موسی تو طورم شدی از طور کجایی
اگرم خصم بخندد و گرم شحنه ببندد
[...]
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه
[...]
گر چه در کوی وفا جا نگرفتی و سرایی
ما نبردیم ز کوی طلبت رخت به جایی
بس خطا بود نگه باز نکردن که گذشتی
مکن اینها، که نکردیم نگاهت به خطایی
بر تن این سر شب و روز از هوس پای تو دارم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.