تندی خوی ضرورست سخن آیین را
که بنوشند به تلخی، می لب شیرین را
بلبلانی که نظر بر رخ گل وا کردند
چه شناسند قماش سخن رنگین را
برد و بر طاق فراموشی جاوید گذاشت
تیشه صافدلم آینه شیرین را
کیست از عهده این وام سبکبار شود؟
گر نبخشد به کسی دختر رز کابین را
دست در دامن می زن که رسانید به چرخ
نسبت سلسله تاک، سر پروین را
عشق اندیشه ندارد ز نگهبانی عقل
دزد خاموش کند شمع سر بالین را
دل صائب چه غم از نیش ملامت دارد؟
نیست اندیشه ای از خار، کف گلچین را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به اهمیت و ضرورت گفتن حقیقت و بیان احساسات بدون ترس از تلخی آن اشاره دارد. شاعر به بلبلانی اشاره میکند که با مشاهده زیبایی گل، نمیتوانند ارزش سخن را درک کنند. او همچنین به آثار فراموشی اشاره دارد که بر دل صاف انسان میگذارد و به زیبایی عشق و بیخیالی آن از عقل میپردازد. شاعر در نهایت، به بیخیالی دل از انتقادات و دشواریها اشاره میکند و میگوید که عشق و زیبایی فراتر از این ملامتهاست.
هوش مصنوعی: سخن تند و تیز برای افراد لازم است، زیرا گاهی باید حقایق تلخ را به کسانی بیان کرد که به شیرینی کلام عادت کردهاند.
هوش مصنوعی: پرندههای نغمهسرا که به چهرهی گل نگاه میکنند، چگونه میتوانند پارچهی زیبا و رنگین کلام را بشناسند؟
هوش مصنوعی: او بر طاق فراموشی، با تیشهای که از دل آرامش به دست آورد، آینهای از شیرینی را جاودانه گذاشت.
هوش مصنوعی: کیست که بتواند از پس این بدهی سبک برآید؟ اگر کسی دختر رز را به عنوان مهریه ندهد.
هوش مصنوعی: دستت را در دامن میزن که به دایره و مدار عالم، نسبت به سلسلهی تاک، سرِ پروین را برسانی.
هوش مصنوعی: عشق به خوبی فکر نمیکند و باعث میشود که عقل مثل دزدی بیصدا، شمعی را که در کنار سر قرار دارد خاموش کند.
هوش مصنوعی: دل صائب نگران و ناراحت از انتقاد و سرزنش دیگران نیست. او به جای اینکه به درد و رنجهای کوچک توجه کند، در شادی و زیباییهایی که دارد غرق شده و به آنها فکر میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
این منم آمده نزدیک کریمیکه شدست
شخص او قبله قبول شرف وتمکین را
وین منم دست به من داده بزرگیکه سپرد
بهکف پای بزرگی سر علیّین را
وین منم یافته اقبال وزیریکه زعدل
[...]
بنگر گردش این چرخ جفاآیین را
که چه سان زیر و زبر کرد من مسکین را
ریخت صد گوهرم از چشم چو از سلک وجود
برد در صفت لطف صفی الدین را
از حریم چمنم شاخ گل تازه شکست
[...]
به غضب تلخ مکن عیش من مسکین را
سخن تلخ میاموز، لب شیرین را
بر زبان آر گناهی که نداریم و به ما
کینه اندوز مکن خاطر مهر آیین را
خون ما بر تو حلال است، بکش تیغ و بریز
[...]
بوسه آخر نزدم آن دهن نوشین را
لب فرهاد نبوسید لب شیرین را
صدهزاران دل دیوانه به زنجیر کشم
گر به چنگ آورم آن سلسله پرچین را
گر شبی حلقهٔ آن طره مشکین گیرم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.