گنجور

 
صائب تبریزی

یارب آشفتگی زلف به دستارش ده

چشم بیمار بگیر و دل بیمارش ده

تا به ما خسته دلان بهتر ازین پردازد

دلی از سنگ خدایا به پرستارش ده

چاک چون صبح کن از عشق گریبانش را

سر چو خورشید به هر کوچه و بازارش ده

از تهیدستی حیرت زدگان بی خبرست

دستش از کار ببر راه به گلزارش ده

می برد سرکشی و ناز ز اندازه برون

همچو سرو از گره خاطر خود بارش ده

سرمه خواب ازان چشم سیه مست بشو

شمع بالین ز دل و دیده بیدارش ده

تا به خونابه کشان بهتر ازین پردازد

چندی از خون جگر ساغر سرشارش ده

تا مگر باخبر از صورت حالم گردد

به کف آیینه ای از حیرت دیدارش ده

آن بت سنگدل از پیچش ما بی خبرست

پیچ و تابی به رگ و ریشه چو زنارش ده

نیست از سنگ دلم، ورنه دعا می کردم

کز نکویان به خود ای عشق سروکارش ده

صائب این آن غزل مرشد روم است که گفت

ای خداوند یکی یار جفاکارش ده

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
غزل شمارهٔ ۱۶۷ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

ای خداوند یکی یار جفاکارش ده

دلبری عشوه ده سرکش خون خوارش ده

صائب تبریزی

همین شعر » بیت ۱۱

صائب این آن غزل مرشد روم است که گفت

ای خداوند یکی یار جفاکارش ده

مولانا

ای خداوند یکی یار جفاکارش ده

دلبری عشوه ده سرکش خون خوارش ده

تا بداند که شب ما به چه سان می‌گذرد

غم عشقش ده و عشقش ده و بسیارش ده

چند روزی جهت تجربه بیمارش کن

[...]

اوحدی

آنکه میخواست مرا بیدل و بی‌یار شده

زود بینم چو خودش عاشق و غمخوار شده

اثری هم بکند زود یقین، می‌دانم

گریه های شب این دیدهٔ بیدار شده

مددی نیست که دیگر به منش باز آرد

[...]

جامی

هیچ کس را نشود دنیی و دین جمع به هم

وای آن کس که به دنییست گرفتار شده

لفظ دین بر سر دینار چه باشد یعنی

دین دنیی طلبان در سر دینار شده

فضولی

سبزه اش پرده حسن گل رخسار شده

خط آزادی دلها گرفتار شده

عاشقان کرده همه ترک طلبکاری او

همه را او ز سر شوق طلبکار شده

همه منتظران قطع نظر کرده از او

[...]

نظیری نیشابوری

شاهدی بر سر این کوچه پدیدار شده

هر که زین راه گذشتست گرفتار شده

گل که خندان و شکفتست به این می نازد

که به پای دلش از کوچه ما خار شده

گر بارزی که مقیم سر کویش گردی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه