به اختیار ز نزهت سرای جان برخیز
گران نگشته ازین خاک آستان برخیز
گره مشو به دل خاک تیره چون قارون
چوعیسی از سر این تیره خاکدان برخیز
چو تخم اشک ممان از فسردگی در خاک
چو آه گرم شو از سینه جهان برخیز
اجل نیامده جان را به طاق نسیان نه
روان نگشته قضا از سر روان برخیز
دمادم است که در خرمن تو افتاده است
ز زیر تیغ شرربار کهکشان برخیز
ز گریه دل شب، روی شمع نورانی است
تو نیز شب به دو چشم شررفشان برخیز
مده ز دست گریبان غنچه خسبی را
گل صباح، گل از بستر گران برخیز
تلاش عالم بالای خاکساری کن
به صدر اگر بنشینی، ز آستان برخیز
نفس شمرده زدن صبح را جوان دارد
توهم شمرده نفس خرج کن، جوان برخیز
پل شکسته به سیلاب برنمی آید
ز راه اشک من ای طاق کهکشان برخیز
محک چه صرفه برد از زر تمام عیار؟
ز پیش راه من ای سنگ امتحان برخیز
منه به دوش عصا بار ناتوانی خویش
شراب کهنه به دست آور و جوان برخیز
زبان طرز نظیری است صائب این مصرع
که پیش ازان که نگردیده ای گران برخیز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فتاده ام به میان غم از کران برخیز
به تیر غمزه ابروی چون کمان برخیز
زمام خاطر من بسته تصرف تست
اگر قبول نداری به امتحان برخیز
ترانه ای نسرودیم بلبلانه که زاغ
[...]
سحر ز بستر نسرین سبک عنان برخیز
به پای گل بنشین، مست و می کشان برخیز
کرشمه می برد از حد نهال و جلوه، سمن
نگار من، پی تاراج گلستان برخیز
به چین جبهه نیرزد چو گل دو روز حیات
[...]
یقین عشق کن و از سر گمان برخیز
به آشتی بنشین یا به امتحان برخیز
گل از تراوش شبنم به تست چشمک زن
ز رختخواب به لبهای می چکان برخیز
به بزم غیر چه جویی لب کرشمه ستای
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.