فراغ بال طمع کردن از فلک خام است
که فلس ماهی این بحر حلقه دام است
مرو ز میکده بیرون، که در جهان خراب
ز روزنی که نسیمی به دل خورد جام است
صفای وقت ز صافی کشان مجو زنهار
که این وظیفه رندان دردی آشام است
ز تازه رویی جاوید می توان دانست
که سرو فارغ از اندیشه سرانجام است
نصیب پاک دهانان بود حلاوت عیش
شکر ز چرب زبانی حصار بادام است
چه لازم است قفس را شکسته دل کردن؟
ترا که وقت پرواز تا لب بام است
به لب خموش و به دل باش صد زبان صائب
که شکر نعمت ظاهر تمام ابرام است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره این است که طمع و آرزوها، در واقع، بیفایده هستند و انسان نمیتواند از سرنوشت خود فرار کند. در این جهان خراب، باید از لذتهای زندگی بهره برد و مراقب بود که خلوص دل و نیت خود را حفظ کنیم. برخی افراد با ظاهر تازه و جوانیشان، به نظر میآید که از مشکلات بیخبرند، اما حقیقت را باید در درون جستجو کرد. نیکزبانی و صداقت، راهی به لذتهای واقعی و شیرینی زندگی هستند. در نهایت، شاعر به این نکته اشاره میکند که چه نیازی به نشستن در قفس دارید وقتی که میتوانید پرواز کنید و به آزادی برسید. آنچه مهم است، درون شماست و نه فقط ظاهر.
هوش مصنوعی: خواستن آرامش و رهایی از آسمان، امیدی بی جاست، زیرا فلس ماهی در این دریا، خود نشانهای از دام و تله است.
هوش مصنوعی: از میکده بیرون نرو، چون در این دنیا که خراب و ویرانه است، از روزنهای که نسیمی به دل میخورد، جامی وجود دارد.
هوش مصنوعی: زمان و حال خوش را از افرادی که به آرامی و صداقت رفتار میکنند، طلب نکن؛ چون این کار مخصوص رندان و اهل درد است که به دنبال شادی و لذتاند.
هوش مصنوعی: از شادابی و تازگی چهره جاوید، میتوان فهمید که سرو در نهایت از نگرانیها آزاد است.
هوش مصنوعی: مردان با زبان پاک و موثر، لذت زندگی را به دست میآورند؛ در حالی که افراد معجونی از شیرینی و خوشمزگی را تنها به دلیل برخورداری از خوشزبانی و ترفندهای سخن میسازند.
هوش مصنوعی: چرا باید قفس را بشکنیم و دلمان را از قید و بند آزاد کنیم وقتی که تو فقط در آستانه پرواز هستی و هنوز به اوج نرسیدهای؟
هوش مصنوعی: به زبان بیاوری خاموش باش و در دل صدها زبان داشته باش، چرا که شکرگزاری از نعمتها در ظاهر، نیازمند نمایاندن آنهاست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زهی شکسته رواق سپهر نیلی را
صدای صیت بلندت که در جهان عام است
بگویم و بزه این سخن به گردن من
که خاص حلقه بگوش در تو ایام است
به چشم تو که مرا در ثنای تو دستی است
[...]
مرا به سوی تو پیوند دوستی خام است
به آفتاب ز ذره چه جای پیغام است
هزار جان مقدس شدند خاکستر
هنوز پختن سودات از آدمی خام است
بیار ساقی دریای می که جانم سوخت
[...]
بیا که بی لب لعل تو، کار من، خام است
ز عکس روی تو، آتش فتاده در جام است
مرا که چشم تو بخت است و بخت، در خواب است
مرا که زلف تو، شام است و صبح، در شام است
دلم به مجلس عشقت، همیشه بر صدر است
[...]
دل کباب ز خوناب دیده بد نام است
بسوختیم و هنوز از تو کار ما خام است
اگر نه مهر تو می ورزد آفتاب چرا
ملازم سر کوی تو صبح تا شام است
بیا و جرعه مستان غم به رغبت نوش
[...]
زمانه قاصد طیار آن دلآرام است
چه قاصدی که وجودش تمام پیغام است
گمان مبر که نصیب تو نیست جلوهٔ دوست
درون سینه هنوز آرزوی تو خام است
گرفتم این که چو شاهین بلند پروازی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.