گنجور

 
صائب تبریزی

از پیر گوشه گیری وسیر از جوان خوش است

از تیر راستی و کجی از کمان خوش است

تغییر رنگ خوش بود از روی شرمگین

در چشم اهل دید بهار و خزان خوش است

جوش گل است در قفس ما تمام سال

ده روز در بهار اگر گلستان خوش است

در موسم خزان چه ثمر حسن خلق را؟

ایام گل ملایمت از باغبان خوش است

طفلان به جوی شیر ز شکر کنند صلح

زاهد ز وصل دوست به باغ جنان خوش است

سرچشمه نشاط جهان رخنه دل است

دل چون شکفته است زمین و زمان خوش است

مگذار نفس را به چراگاه آرزو

کاین بد لجام در ته بار گران خوش است

چندین هزار دام تماشاست در قفس

بلبل همین به دیدن گل ز آشیان خوش است

دانسته است همت این قوم تا کجاست

یوسف به سیم قلب ازین کاروان خوش است

گر دیگران کنند تمنای دوستی

صائب به ترک دشمنی از دوستان خوش است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ادیب صابر

گر باده (با) مشافهه دوستان خوش است

جای چمانه بر چمن بوستان خوش است

گلهای بوستان چو رخ دوستان ماست

پس بوستان ما زرخ دوستان خوش است

گیتی جوان شد از سر و پیری گرفت می

[...]

هلالی جغتایی

دل‌های مردمان به نشاط جهان خوش است

در دل مرا غمی‌ست، که خاطر به آن خوش است

چون نیست خوشدل از تن زارم سگ درش

سگ بهتر از کسی، که به این استخوان خوش است

خوش نیست چشم مردم بیگانه جای یار

[...]

اسیر شهرستانی

قطع نظر جزای دل بدگمان خوش است

تیغ نهان گداز طراز میان خوش است

اکسیر آبروست سفر در رکاب عشق

پرواز گوهر از صدف آشیان خوش است

آخر دچار تیر تو شد استخوان من

[...]

صفایی جندقی

در بزم عشق باده سرشک روان خوش است

جای سرود و مطرب ما را فغان خوش است

با روی زرد ناله ی دل زارتر نگو

مرغ مرا بهار نوا در خزان خوش است

از گلبن تو دیده ندوزم ز خار غیر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه