گنجور

 
صائب تبریزی

از نغمه پرده مطرب دستانسرا کشید

دام پری شکار به روی هوا کشد

هر جا که رفت داد گریبان به دست غم

از پای گل کسی که درین فصل پاکشید

سرو ترا ز سایه چکد آب زندگی

گر دید خضر هر که در این سایه واکشید

سیمای ما قلمرو نقش مراد شد

زان سیلی که عشق به رخسار ماکشید

در خنده ای که از ته دل نیست فیض نیست

بیهوده غنچه منت باد صبا کشید

در چشم بی نیازی ما کار میل کرد

گردون اگر به دیده ما توتیا کشید

آب حیات می خورد از چشمه سراب

تسلیم هر که رابه مقام رضاکشید

در آستین همت گردون جناب ماست

دستی که خط به صفحه بال هماکشید

آیینه اش ز زنگ کدورت نگشت صاف

چون خضر هر که منت آب بقا کشید

ما را به حرف آینه رویان درآورند

نتوان ز طوطیان به شکر حرف واکشید

صائب حلاوتی که من از فقر یافتم

ناز شکر توانی ز نی بوریا کشید

 
 
 
رودکی

ای روی تو چو روز دلیل موحدان

وی موی تو چنان چو شب ملحد از لحد

ای من مقدم از همه عشاق، چون تویی

مر حسن را مقدم، چون از کلام قد

مکی به کعبه فخر کند، مصریان به نیل

[...]

ابوسعید ابوالخیر

ای روی تو چو روز دلیل موحدان

وی موی تو چنان چو شب ملحد از لحد

ای من مقدم از همه عشاق چون تویی

مر حسن را مقدم چون از کلام قد

مکی به کعبه فخر کند مصریان به نیل

[...]

قطران تبریزی

شاهی که روی او چو به مهتاب تاب داد

در گنبد تن از اسباب باب داد

سیماب فضل او چو بشخص عدو رسید

دشمن ز خون سینه بسیماب آب داد

هر روز رزم خنجر او بی کران بود

[...]

مسعود سعد سلمان

مسعود پادشاه جهان کامگار باد

بنیاد دین و دولت او پایدار باد

جاهش به فر و دولت و رایش به نور عدل

گیتی فروز باد و زمانه نگار باد

ای شاه تا بهار و خزانست در جهان

[...]

امیر معزی

دولت موافقان تورا جاه و مال داد

گردون مخالفان تو را گوشمال داد

اخترشناس طالع مسعود تو بدید

ما را نشان ز فرّخی ماه و سال داد

بازی است دولت تو که او را خدای عرش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه