گنجور

 
صائب تبریزی

مرگ نتواند به ارباب سخن بیداد کرد

سرو را یک مصرع از قید خزان آزاد کرد

ما دل خود را به نومیدی تسلی داده ایم

ورنه مطلب را به همت می توان ایجاد کرد

خط آزادی گرفت از گوشمال روزگار

هر که روی خویش وقف سیلی استاد کرد

داغ دشمنکامی از دوران کم فرصت ندید

دوستان را هر که در ایام دولت یاد کرد

می زند زخم نمایان موج جوهر در دلم

کاوش مژگان چه با این بیضه فولاد کرد

یادی از صاحب کمالی می دهد اظهار نقص

لاف شاگردی مرا شرمنده استاد کرد

روی سرو از سیلی بال تذروان شد کبود

سنبل زلف تو تا پیوند با شمشاد کرد

از شکار لاغرم فربه نشد پهلوی دام

ناتوانیها مرا شرمنده صیاد کرد

شست آب زندگی از چهره اش گرد سفر

هر که دیوار یتیمی را چو خضر آباد کرد

شد به اندک فرصتی سرخیل ارباب سخن

هر که از روح فغانی صائب استمداد کرد

 
 
 
قطران تبریزی

آن کجا بر نیکخواهان خار چون شمشاد کرد

دشمنان را کرد غمین دوستان را شاد کرد

خواسته چون کاه کرد و کلک را چون باد کرد

گنج ویران کرد و خان زائران آباد کرد

هم موالی را ز بند درد و غم آزاد کرد

[...]

سنایی

آبروی ما فراق ماهرویی باد کرد

حسن او ما را ز بند عشق خویش آزاد کرد

لعل رخسار از برای آن شدم کز بهر ما

یاد او بر مسند اقبال ما را یاد کرد

رای هجران از پی آن کرد تا از گفتگوی

[...]

سلمان ساوجی

دست فیاض تو خاطره‌ها ز بند آزاد کرد

عدل معمارت درونهای خراب آباد کرد

هر که می‌خواهد که در عهد تو آزادی کند

اولش چون تیغ باید روی چون فولاد کرد

باد ازان دست چنار انداخت کاندر عهد تو

[...]

خیالی بخارایی

ماه رخسارِ تو دید و عاشقی بنیاد کرد

گل نسیمت از صبا بشنید و دل برباد کرد

نخلِ قدّ دلکشت را بنده چون بسیار شد

از برای جان درازی سرو را آزاد کرد

مردمیهای رقیبت را فرامُش چون کنم

[...]

بابافغانی

عید شد هر کس مه نو را مبارکباد کرد

هر گرفتاری بطاق ابرویی دل شاد کرد

گریه ی مستان ز سوز و ناله ی چنگ صبوح

زاهد خلوت نشین را رخنه در اوراد کرد

شام عید از جان خود بی او ملالی داشتم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه