تا برآورد آن بهشتی روی از بر پیرهن
بر تن سیمین بران شد از عرق تر پیرهن
از عرق زد ماه کنعان غوطه ها در رود نیل
تا ز مستی چاک زد آن سیم پیکر پیرهن
از لطافت معنی نازک نمی آید به چشم
کاش آن سیمین بدن می داشت در بر پیرهن
پرتو مهتاب می سازد کتان را تار و مار
کی شود پوشیده آن سیمین بدن در پیرهن؟
باده گلگون به رنگ خود برآرد شیشه را
زان تن چون برگ گل گردید احمر پیرهن
می شود چون روی ماه مصر از سیلی کبود
گر ز برگ گل کند آن نازپرور پیرهن
هر که را از پوست چون بادام بیرون آورد
عشق شیرین کار می پوشد ز شکر پیرهن
پرده پوش ما سیه رویان حجاب ما بس است
کز بهار خود کند ایجاد، عنبر پیرهن
شور سودا فارغ از فکر لباسم کرده است
از کف خود می کنم چون بحر در بر پیرهن
نیست چون مجمر به عود خام صائب چشم من
تا ز دود دل توان کردن معطر پیرهن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تاج فرق اهل دانش ای عروس فضل را
حلقه گوهر کش طبعت نکوتر پیرهن
وی ز رشک نفحه گلزار خلق فایحت
گل دریده هر سحری تا پای از سر پیرهن
آفتاب رأی تو چون سایه بر گیتی فکند
[...]
از نسیم صبحگاهی کرده در بر پیرهن
برنتابد یوسف بوی ترا هر پیرهن
بیکسی اهل جهان را پرده پوش عیبهاست
در بر از گرد یتیمی کرده گوهر پیرهن
از لباس فقر کی نفعی شرارت پیشه راست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.