از گرد خط، فزود محبت به دل مرا
پای به خواب رفته فرو شد به گل مرا
هر شکوه ای که هست، ز درمان بود مرا
ورنه ز درد نیست غباری به دل مرا
آزادگی چو سرو بود عذرخواه من
دست تهی ز خلق ندارد خجل مرا
دوزخ فسرده می شود از مشت آب من
دارد ز بس که شرم گنه منفعل مرا
باشد چو نقش پای زمین گیر، برق و باد
در کوچه ای که رفته فرو پا به گل مرا
من کز یگانگی در توحید می زنم
ترسم دو زلف یار نماید دو دل مرا
بی پرده کردم آنچه نبایست کردنم
حاشا که عفو یار نماید خجل مرا
دزدیده ام چو زخم ازان تیغ آبها
ای وای تیغ او نکند گر بحل مرا
صائب ز داغ عشق شکایت چسان کنم؟
کز قید عقل داد نجات این سجل مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.