می کند برتن گرانی سرچو می افتد ز جوش
چون سبوخالی شد ازمی بار می گرددبه دوش
صحبت اشراق راتیغ زبان درکار نیست
صبح چون گردید روشن شمع می گردد خموش
می شود دست نوازش باعث آرام دل
خشت اگر مانع تواند شد خم می را ز جوش
در سخن لب جلوه زخم نمایان می کند
می شود تیغ دودم هرگاه می گردد خموش
صبح آگاهی شود گفتم مراموی سفید
پرده دیگر فزون شد برگرانیهای گوش
بازی جنت مخور، کز بهر عبرت بس بود
آنچه آدم دید ازان گندم نمای جو فروش
شورش عشق است درفرهاد از مجنون زیاد
سیل در کهسار صائب بیشتر دارد خروش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به توصیف حالات و احساسات عاشقانه و فلسفی میپردازد. در آن به نمادگراییهایی مثل صبح، شمع و میپردازد. عشق و شورشهای عاطفی در شخصیتهایی مانند فرهاد و مجنون به تصویر کشیده میشود. همچنین، به چالشهای زندگی و عبرت از گذشته اشاره میکند و به اهمیت آگاهی و بیداری از خواب غفلت پرداخته میشود. در نهایت، شاعر به عواقب عشق و واقعیتهای تلخ زندگی اشاره دارد که همگی نشاندهنده تجربیات انسانی هستند.
هوش مصنوعی: بر اثر فشار و سنگینی، انسان به زحمت میافتد و وقتی که شور و هیجان او کاهش یابد، مانند وقتی که از شراب بینصیب میماند، بار سنگینی را بر دوش خود احساس میکند.
هوش مصنوعی: در اینجا به این موضوع اشاره شده که زمانی که صبح میشود و نور روز فرا میرسد، نیازی به سخن گفتن دربارهی روشنایی و روشنگری نیست. در این حالت، شمع که نماد روشنایی است، خود به خود خاموش میشود؛ چراکه وجود نور دیگر نیازی به روشنی و گفتن از آن ندارد. به عبارتی دیگر، وقتی حقیقتی روشن و واضح میشود، دیگر نیازی به توضیح و بحث دربارهاش وجود ندارد.
هوش مصنوعی: دست نوازش میتواند به دل خشت آرامش دهد، اگرچه ممکن است خم شدن می، ناشی از جوش و هیجان باشد.
هوش مصنوعی: وقتی در صحبت کردن لبانم به زخمها اشاره میکنند، هر وقت که ساکت میشوم، کلمهها مانند تیغی تند و گزنده بر میخورند.
هوش مصنوعی: صبح که آگاهی پیدا کردم، گفتم که در دلم حالتی دیگر بر افراشته شده و سنگینیهایی که در گوش دارم، بیشتر شده است.
هوش مصنوعی: از بازی کردن در باغ بهشت خودداری کن، زیرا آنچه آدم تجربه کرد، تنها یک درس عبرت برای تو است؛ همانطور که او از گندمنمایی جوفروش فریب خورد.
هوش مصنوعی: عشق در دل فرهاد به اندازهای شورانگیز است که نتوان آن را با عشق مجنون مقایسه کرد. مثل سیل در کوهها که صدایش از هر چیزی بیشتر است، عشق فرهاد نیز در قدرت و شدت خود بینظیر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نیست از قدر و خطر در هفت کشور هم کفوش
زین همی نازد ولیش و زان همی سوزد عدوش
گر عدو خواهد که در راه خلافش دم زند
نم نماند در دهانش دم بگیرد در گلوش
اوج علیین نخوانم همت عالیش را
[...]
مست و لایعقل گذشتم از در میخانه دوش
سالکی دیدم نشسته پیش پیر می فروش
گشته از دنیا و مافیها به کلی اختیار
از پی یک جرعه می بر باد داده عقل و هوش
مطربان افتاده بی خود هر یکی بر یک طرف
[...]
ای خریداران رویت عاشقان جان فروش
شور در مردم فتاد از عشق رویت رو بپوش
با قفاداران انجم ماه نتواند زدن
با رخت پهلو اگر خورشید باشد پشت روش
من خمش بودم مرا آورد شوقت در سخن
[...]
یار خرمن سوز ما گو روی گندمگون بپوش
ورنه خواهد سوخت خرمن هر کرا عقل است و هوش
روی گندمگون نمود و جان ما یک جو فروخت
از چه شد باز اینچنین گندم نمای جو فروش
شاهدان از گوشها کردند درها را رها
[...]
دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش
وز شما پنهان نشاید کرد سِرِّ مِیفروش
گفت آسان گیر بر خود کارها کز رویِ طبع
سخت میگردد جهان بر مردمانِ سختکوش
وان گَهَم دَر داد جامی کز فروغش بر فلک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.