چون گشاید ز چمن خاطر ناشاد مرا؟
هست گلبن به نظر، خانه صیاد مرا
تا شد از علم نظر شمع سوادم روشن
جنبش هر مژه شد سیلی استاد مرا
بارها از سخن خویش به چاه افتادم
همچو یوسف صد ازین واقعه افتاد مرا
ناخن رشک جگر کاوتر از شمشیرست
پنجه شیر بود سایه شمشاد مرا
پرده گنج محال است که ویران ماند
خضر در راه خدا میکند آباد مرا
هر چه از پیش نظر رفت به یادش آرند
یارب آن روز مبادا که کنی یاد مرا!
سر تسخیر غزالان سبکسیرم نیست
موی بر سر نبود خانه صیاد مرا
تلخی از زهر و حلاوت ز شکر مطلوب است
دشمن آن به که به خوبی نکند یاد مرا
من نه آن رشته سر در گم چرخم صائب
که گشادی شود از ناخن نقاد مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات و افکار خود سخن میگوید. او به یادآوری لحظات ناخوشایند و تلخ زندگی اشاره میکند و از عشق و زیباییهای طبیعت و زندگی مینویسد. تصویرهایی از گل و گلزار و احساساتی مثل حسرت و یادآوری نسبت به گذشته مطرح میشود. شاعر به عشق و درد درونی خود مینگرد و بیان میکند که هیچ چیز نمیتواند یاد او را فراموش کند یا ویران کند. او همچنین در مورد خطرات و چالشهای زندگی و مفهومی از پایداری و امید به بهبود صحبت میکند. در نهایت، شاعر هویت و جایگاه خود را در جامعه و در مقابل دیگران بررسی میکند و بر این باور است که یاد او همیشه زنده خواهد ماند.
هوش مصنوعی: وقتی دل غمگین من از باغی باز شود، آیا در دل زندگیام جایی برای شادی وجود دارد؟ به نظر میرسد که گلها زیبا هستند، اما در واقع، این زیبایی تنها خانهای برای شکارچی غمهای من است.
هوش مصنوعی: زمانی که با علم و دانش آشنا شدم، روشنی از نور شمع وجودم را فراگرفت و هر بار که مژههایم تکان میخورد، مانند سیلی از استاد مرا تحت تاثیر قرار میداد.
هوش مصنوعی: من بارها به خاطر حرفهایم دچار مشکلات شدم، درست مثل یوسف که به خاطر ماجرای خود به چاه افتاد.
هوش مصنوعی: ناخن من به اندازهی شمشیر قوی و بیرحم است، مانند پنجهی شیر که نشانهی قدرت و جسارت است. سایهی من هم به اندازهی درخت شمشاد است که نمادی از استقامت و زیبایی میباشد.
هوش مصنوعی: هیچگاه گنجینهای ارزشمند خراب نخواهد شد، زیرا خضر (نماد هدایت و راهنمایی) در راه خدا، به من کمک میکند تا زندگیام را سامان دهم و آباد کنم.
هوش مصنوعی: هر چیزی که از دید و خاطرهها رفته است را به یادش بیاور، اما ای کاش روزی نباشد که تو به یاد من بیفتی!
هوش مصنوعی: من در تسخیر زیباییهای غزالان نیستم، چون وقتی مویم بر سر نیست، دیگر خانهای برای صیاد من وجود ندارد.
هوش مصنوعی: باید بگویم که گاهی اوقات تلخی و شیرینی در زندگی وجود دارند و هر کدام جایگاه خاص خود را دارند. هر کسی که به خوبی از من یاد نکند، برای من بهتر است که او دشمن باشد.
هوش مصنوعی: من آنقدر ضعیف و بیاساس نیستم که با یک نقد کوچک و بیاهمیت از سوی دیگران، دچار تردید و سردرگمی شوم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نوری از روزن اقبال درافتاد مرا
که از و خانۀ دل شد طرب آباد مرا
ظلمت آباد دلم گشت چنان نورانی
کآفتاب فلکی خود بشد از یاد مرا
وین همه پرتوی از خاطره مخدوم منست
[...]
تا بر آنقامت و بالا نظر افتاد مرا
بس ملولست دل از سرو و زشمشاد مرا
در هوای لب شیرین تو ایخسرو حسن
شد بتلخی ز بدن روح چو فرهاد مرا
تا رقم بربقم از نیل صبوحی زده ئی
[...]
دست گیرید درین واقعه کافتاد مرا
که نماندست کنون طاقت بیداد مرا
راز من جمله فرو خواند بر دشمن و دوست
اشک ازین واسطه از چشم بیفتاد مرا
هرگز از روز جوانی نشدم یکدم شاد
[...]
روز اوّل که به چشمت نظر افتاد مرا
وای از چشم تو زان باده که در داد مرا
چشم مست تو چو بنیاد خرابی بنهاد
دست جور تو برافکند ز بنیاد مرا
به وفا با غم سودای تو تا بستم عهد
[...]
به پیامی که کند باد صبا یاد مرا
روم از دست ندانم که چه افتاد مرا
به کمند سر زلف تو گرفتار مباد
آنکه خواهد کند از قید تو آزاد مرا
دشمنی کر پی بیداد مرا یاد کند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.