گنجور

 
صائب تبریزی

چون گشاید ز چمن خاطر ناشاد مرا؟

هست گلبن به نظر، خانه صیاد مرا

تا شد از علم نظر شمع سوادم روشن

جنبش هر مژه شد سیلی استاد مرا

بارها از سخن خویش به چاه افتادم

همچو یوسف صد ازین واقعه افتاد مرا

ناخن رشک جگر کاوتر از شمشیرست

پنجه شیر بود سایه شمشاد مرا

پرده گنج محال است که ویران ماند

خضر در راه خدا می‌کند آباد مرا

هر چه از پیش نظر رفت به یادش آرند

یارب آن روز مبادا که کنی یاد مرا!

سر تسخیر غزالان سبکسیرم نیست

موی بر سر نبود خانه صیاد مرا

تلخی از زهر و حلاوت ز شکر مطلوب است

دشمن آن به که به خوبی نکند یاد مرا

من نه آن رشته سر در گم چرخم صائب

که گشادی شود از ناخن نقاد مرا

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۵۲۴ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
کمال‌الدین اسماعیل

نوری از روزن اقبال درافتاد مرا

که از و خانۀ دل شد طرب آباد مرا

ظلمت آباد دلم گشت چنان نورانی

کآفتاب فلکی خود بشد از یاد مرا

وین همه پرتوی از خاطره مخدوم منست

[...]

ابن یمین

تا بر آنقامت و بالا نظر افتاد مرا

بس ملولست دل از سرو و زشمشاد مرا

در هوای لب شیرین تو ایخسرو حسن

شد بتلخی ز بدن روح چو فرهاد مرا

تا رقم بربقم از نیل صبوحی زده ئی

[...]

خواجوی کرمانی

دست گیرید درین واقعه کافتاد مرا

که نماندست کنون طاقت بیداد مرا

راز من جمله فرو خواند بر دشمن و دوست

اشک ازین واسطه از چشم بیفتاد مرا

هرگز از روز جوانی نشدم یکدم شاد

[...]

جلال عضد

روز اوّل که به چشمت نظر افتاد مرا

وای از چشم تو زان باده که در داد مرا

چشم مست تو چو بنیاد خرابی بنهاد

دست جور تو برافکند ز بنیاد مرا

به وفا با غم سودای تو تا بستم عهد

[...]

قدسی مشهدی

به پیامی که کند باد صبا یاد مرا

روم از دست ندانم که چه افتاد مرا

به کمند سر زلف تو گرفتار مباد

آنکه خواهد کند از قید تو آزاد مرا

دشمنی کر پی بیداد مرا یاد کند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه