به هر که هر چه ضرورست داده اند آن را
بس است آب دهن آسیای دندان را
مدار چشم تفاوت ز پله میزان
یکی است سنگ و گهر، دیده های حیران را
مکن به پرده ناموس عشق را پنهان
که بادبان نشود پرده دار طوفان را
به احتیاط نفس کش به عاشقان چو رسی
که ناز زلف بود خاطر پریشان را
کشیده دار عنان ادب به وادی عشق
که ریگ، خرده جانهاست این بیابان را
بدوز چاک دلم را به رشته سر زلف
که نیست حاجت محراب، کافرستان را
به طفل تخته تعلیم دادن استاد
اشاره ای است که آماده باش طوفان را
غم مآل که دارد، که فکر جامه و نان
گرفته است درون و برون انسان را
ز دل توقع آسودگی ز خامی هاست
قرار نیست به یک جای هیچ پیکان را
فتاده است سر و کار من به صحرایی
که قدر ریگ روان نیست خرده جان را
شکستگی نرسد خامه ترا صائب!
که سرخ کرد ز گفتار، روی ایران را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
به نام نیک تو خواجه فریفته نشوم
که نام نیک تو دام است و زرق مر نان را
کسی که دام کند نام نیک از پی نان
یقین بدان تو که دام است نانْش مر جان را
سلام کن ز من ای باد مر خراسان را
مر اهل فضل و خرد را نه عام نادان را
خبر بیاور ازیشان به من چو داده بُوی
ز حال من به حقیقت خبر مر ایشان را
بگویشان که جهان سرو من چو چنبر کرد
[...]
شریف خاطر مسعود سعد سلمان را
مسخرست سخن چون پری سلیمان را
نسیج وحده که نو حُلّهای دهد هر روز
زکارگاه سخن بارگاه سلطان را
ز شادی ادب و عقل او به دار سلام
[...]
لب تو طعنه زند گوهر بدخشان را
رخ تو طیره کند اختر درفشان را
به بوسه لب تو تهنیت کنم دل را
به دیدن رخ تو تربیت دهم جان را
به جان تو که پرستیدن تو کیش من است
[...]
چه خرمی است که امروز نیست زنگان را
چه فرخی است کزو بهره نیست کیهان را
بهار و کام طرب تازه می کند دل را
ضیاء انس و فرح زقه میدهد جان را
بدشت جلوه گری عرضه داد بار دگر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.