گریه از دل نبرد کلفت روحانی را
عرق شرم نشوید خط پیشانی را
لنگر درد به فریاد دل ما نرسید
تا که تسکین دهد این کشتی طوفانی را؟
دل آگاه ز تحریک هوا آسوده است
نیست از باد خطر تخت سلیمانی را
جان محال است که در جسم بود فارغبال
خواب، آشفته بود مردم زندانی را
جامه ای نیست به اندام تو چون عریانی
چند پنهان کنی این خلعت یزدانی را؟
زهر در مشرب من باده لب شیرین است
تا چشیدم قدح تلخ پشیمانی را
محو رخسار تو از هر دو جهان مستغنی است
مژه بیکار بود دیده قربانی را
آه ازین قوم سیه دل که گران می دانند
به زر قلب، وصال مه کنعانی را
نزند چون خط مشکین تو نقشی بر آب
مو برآید ز کف دست اگر مانی را
برندارم سر خود از قدم خم صائب
تا خط جام نسازم خط پیشانی را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در توصیف درد و رنج ناشی از عشق و انتظار است. شاعر از گریه و اندوهش سخن میگوید و اینکه چگونه این احساسات نتوانستهاند به تسکین دلش کمک کنند. او به بیخود بودن خود در عشق اشاره میکند و بیان میکند که زیبایی معشوقش او را از هر چیز دیگری بینیاز میکند. همچنین، او از ناپایداری و تلخی زندگی و عشق میگوید و این که چگونه قلب و روحش درگیر این احساسات عمیق هستند. در نهایت، شاعر با حسرت و ناامیدی نسبت به جامعهای که قدر وصال را نمیداند، ابراز نارضایتی میکند.
هوش مصنوعی: گریه از دل نتوانست روحانی را به خود آورد و عرق شرم نتوانست خط پیشانی او را پاک کند.
هوش مصنوعی: درد و رنج ما فریاد میزند، اما هیچ کمکی برای آرامش این کشتی در حال طوفان به ما نمیرسد.
هوش مصنوعی: دل آگاه و آگاه از خواستهای نفسانی، آرام است و در معرض خطرات نیست؛ چون مانند تخت سلیمان که امنیت و استحکام دارد، در امان است.
هوش مصنوعی: روح هرگز نمیتواند در جسمی باشد که آرامش ندارد، چرا که در این حالت، انسانهای زندانی نیز در خوابهای آشفته به سر میبرند.
هوش مصنوعی: هیچ لباسی وجود ندارد که به قامت تو بیاید، زیرا چندین برهنگی را نمیتوان با این پوشش الهی پنهان کرد.
هوش مصنوعی: درون مشروب من، زهر تلخی پنهان شده اما طعم شیرینش دلنشین است. زمانی که قدح پشیمانی را نوشیدم، تلخی آن را چشیدم.
هوش مصنوعی: چهره تو آنچنان زیباست که دیگر نیازی به چیزی از دو جهان ندارد. مژه های چشم قربانی به خاطر دیدن تو بیهوده و بی کارند.
هوش مصنوعی: آه از این مردم با دلهای تاریک که ارزش قلبی را که به عشق معشوق شباهت دارد، به پول و ثروت میسنجند.
هوش مصنوعی: اگر خط مشکین تو بر آب نقشی نداشته باشد، موی تو از کف دست بیرون میزند اگر تو بمانی.
هوش مصنوعی: من به خاطر قدمهای خودم به هیچوجه از جایی بلند نمیشوم و تا زمانی که نتوانم از دقت در نوشتن خط خودم، خطی زیبا و درخور بسازم، از موضع خود کنارهگیری نخواهم کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بده آن راحِ روانپرورِ ریحانی را
که به کاشانه کشیم آن بتِ روحانی را
من به دیوانگی ار فاش شدم معذورم
کان پری صید کند دیو سلیمانی را
سر به پای فَرَسَش درفکنم همچون گوی
[...]
خوش کن از لاله رخان زلف پریشانی را
از دل گرم برافروز شبستانی را
گریه با سینه سوزان چه تواند کردن؟
نکند آبله سیراب، بیابانی را
باده خوب است به اندازه ساغر باشد
[...]
عیش داند دل سرگشته پریشانی را
ناخدا باد بودکشتی توفانی را
اشک در غمکدهٔ دیده ندارد قیمت
از بن چاه برآر این مهکنعانی را
عشق نبود به عمارتگری عقل شریک
[...]
عشقت آمیخت به دل درد فراوانی را
ریخت در پیرهنم، خار بیابانی را
نام پروانه مکن یاد که نسبت نبود
با من سوخته دل، سوخته دامانی را
هرچه خواهی بکن، از دوری دیدار مگو
[...]
چند غواص بری گوهر عمانی را
طلب از شط قدح جوهر رمانی را
نقش روی تو به چین برده مبرهن کردم
تا که بر صفحه شکستم قلم مانی را
به نگه راز درون مردم چشمت دانست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.