گنجور

 
صائب تبریزی

چون زند دامان وحشت بر کمر سودای من

خاک ساکن پر برون آرد ز نقش پای من

گرم رفتاری چو من دشت جنون هرگز نداشت

موی آتش دیده گردد خار زیر پای من

راست می سازد دل شبها نفس موج سراب

راحت منزل ندارد شوق بی پروای من

چون فلک باشد مسلسل دور سرگردانیم

گردباد انگشت حیرت گشت در صحرای من

عشق عالمسوز هر داغی که سوزد بر دلم

عینک دیگر شود بهر دل بینای من

گفتگوی سخت رویان بر دل من بار نیست

هیچ جا لنگر نمی گیرد به خود دریای من

با کمال ناگواریها، گوارا کرده است

محنت امروز را اندیشه فردای من

باده من جام را بی ساقی اندازد به دور

شیشه را چون نار خندان می کند صهبای من

بندهای سست را صائب توان آسان گسیخت

سهل باشد گر نباشد منتظم دنیای من

 
 
 
خاقانی

آب و سنگم داد بر باد آتش سودای من

از پری روئی مسلسل شد دل شیدای من

نیستم یارا که یارا گویم و یارب کنم

کآسمان ترسم به درد یارب و یارای من

دود آهم دوش بابل را حبش کرده است از آنک

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خاقانی
مولانا

پرده بردار ای حیات جان و جان افزای من

غمگسار و همنشین و مونس شب‌های من

ای شنیده وقت و بی‌وقت از وجودم ناله‌ها

ای فکنده آتشی در جمله اجزای من

در صدای کوه افتد بانگ من چون بشنوی

[...]

نسیمی

آن شهنشاهم که از نطق «هی العلیا»ی من

ما سوی الله نقطه ای آمد به زیر پای من

آفتاب وحدتم من زان که در صبح طلوع

کثرت ذرات شد پیدا ز نور رای من

اتحاد عین و غین عالم سر حروف

[...]

حسین خوارزمی

ماه من چون آگهی از ناله شب‌های من

رحمتی کن بر دل بیچاره شیدای من

زآتش سودایت ای شمع جهان افروز دل

سوختم پروانه وار و نیستت پروای من

گر ز روی لطف خاکپای خود خوانی مرا

[...]

محتشم کاشانی

با وجود وصل شد زندان حرمان جای من

برکنار آب حیوان تشنهٔ مردم وای من

باغبان کاندر درون بر دست گلچین گل نزد

دست منعش در برون صد تیشه زد بر پای من

سایه بر هر کس فکند الا من دوزخ نصیب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه