به من گر درد و داغی می رسد خوشحال می گردم
که از لب تشنگی سیراب چون تبخال می گردم
زوحشت سایه را چون نافه از خود دور می سازد
غزال شوخ چشمی را که من دنبال می گردم
چو نقش پا گزیدم خاکساری تا شوم ایمن
ندانستم ز همواری فزون پامال می گردم
سگ از همراهی اصحاب کهف از شیر مردان شد
ندارم گر چه حالی گرد اهل حال می گردم
کف خاکسترم اما اگر طالع کند یاری
زقرب شعله چون پروانه زرین بال می گردم
ز کوه درد لنگر می توانم گشت دریا را
چو بیدردان به ظاهر گر چه فارغبال می گردم
چنان حرص گران رغبت سبک کرده است عقلم را
که از بار گران آسوده چون حمال می گردم
چرا بیهوده گردم گرد خرمن تنگ چشمان را
چو من قانع به گردازدانه چون غربال می گردم
چه با من می تواند کرد صائب آتش دوزخ
چو من آب از حجاب زشتی اعمال می گردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
ز خوی سرکش او هر قدم پا مال می گردم
غزالی را که من چون سایه در دنبال می گردم
چو طفل بی جگر کو می رمد شبها ز تاربکی
هراسان از سواد نامهٔ اعمال می گردم
تو بی پروا و من شوریده احوالم، چه میپرسی؟
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.