گنجور

 
صائب تبریزی

از نور وحدت آن که دلش بهره ور شود

کی از هجوم ذره پریشان نظر شود

جایی که هفت پرده حجاب نظر نشد

کی آسمان حجاب دل دیده ور شود

رنگش ز آفتاب قیامت نمی پرد

رخسار هر که لعل به خون جگر شود

ته جرعه ای ز جسم گرانجان او بجاست

آن را که از محیط کف پای تر شود

طالع نگر که دیده من در حریم وصل

از شرم عشق حلقه بیرون در شود

هر خار بی گلی گل بی خار می شود

در راه سالکی که ز خود بیخبرشود

هر برگ سبز دامن پر سنگ می شود

روزی که نخل طالع ما بارور شود

چندان که خط زیاده دهد گوشمال حسن

صائب امیدواری من بیشتر شود

 
 
 
مسعود سعد سلمان

هر ساعتی ز عشق تو حالم دگر شود

وز دیدگان کنارم همچون شمر شود

از چشم خون فشانم نشگفت اگر مرا

از خون سر مژه چو سر نیشتر شود

راز من و تو اشگ دو چشم آشکار کرد

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

ایخسروی که هر که کند بندگی تو

هم تاج بخش گردد و هم تاجور شود

هر دم ببندگی تو این خیمه کبود

چون خر گه ایستاده و بسته کمر شود

جان خرد ز خلق تو مشگ تبت برد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جمال‌الدین عبدالرزاق
سعدی

گر هیمه عود گردد و گر سنگ در شود

مشنو که چشم آدمی تنگ پر شود

حکیم نزاری

ما را نه ممکن است که از تو به سر شود

گر حکمِ آفرینشِ عالم دگر شود

آرام نیست یک نفسم در فراقِ تو

صبرم میسّر از تو دریغا اگر شود

گر جرمِ آفتاب بپوشد شگفت نیست

[...]

امیرخسرو دهلوی

ناگاه پیش ازان که کسی را خبر شود

آن بیوفای عهد شکن را سفر شود

کردند آگهم که فلان رفت و دور رفت

نزدیک بود کز تن من، جان به در شود

او می رود چو جان و مرا هست بیم آن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه