لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
صائب تبریزی

نه انجم است که زینت فروز نه فلک است

که بر صحیفه افلاک، نقطه های شک است

تغافلی که به حال کسی بود مخصوص

هزار بار به از التفات مشترک است

حریف ناله نه ای، در گذر ز صحبت من

که ماجرای من و وصل، آتش و نمک است

به هوش باش نسازی طعام خود را شور

که شعر همچو طعام، استعاره چون نمک است

همین خط است که باطل ز حق جدا سازد

وگرنه حسن زن و مرد، هر دو مشترک است

کلام خویش به هر بیخرد مخوان صائب

سخن وظیفه جان است و روزی ملک است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
میلی

ز کعبتین دو چشم تو، ته نما دو یک است

به سنگ تفرقه‌اش لیک احتیاج تک است

اسیر شهرستانی

بهار شوخی او جشن تازه فلک است

شراب خوش مزه است و کباب (خوش نمک) است

ز یمن همت احباب مطلبی داریم

که گر به هیچ نسنجد (دو) صد هزار یک است

به حال ما نزند خنده گر کسی داند

[...]

بیدل دهلوی

دل از غبارِ نفس زخمِ خفته در نمک است

ز موجِ پیرهن این محیط پر خسک است

بهارِ رنگِ جهان جلوهٔ خزان دارد

بقم درین چمن حادثاتِ اسپرک است

ز اهلِ صومعه اکراه نیست مستان را

[...]

ترکی شیرازی

بگویمت سخنی کاندر او نه جای اشک است

که هر که طاعت حق کرد افضل از ملک است

هر آنکه بندگی حق نکرد و سهل شمرد

به روز باز پسین، جایش اسفلین درک است

هر آنکه نیست به جانش شرار آتش عشق

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه