ستاره سوخته پروای اعتبار ندارد
که تخم سوخته حاجت به نوبهار ندارد
توان ز بیخودی ایمن شد از حوادث دوران
خطر سفینه ز دریای بیکنار ندارد
ز بس گزیده شد از روی تلخ مردم عالم
ز زنگ آینه من به دل غبار ندارد
جنان بساط جهان شد تهی زسوخته جانان
که هیچ سنگ به دل خرده شرار ندارد
کسی که بیخبر از بحروحدت است که داند
که در کشاکش خود موج اختیار ندارد
رگی ز تندی خو لازم است سیم بران را
که زودچیده شودهرگلی که خار ندارد
اسیر عشق نیندیشداز زبان ملامت
که کبک مست غم از تیغ کوهسار ندارد
تو از سیاه دلی روی خود ز خلق نتابی
که پشت آینه وحشت ز زنگ بار ندارد
همیشه حلقه ذکر خفی است مهر دهانش
لبی که شکوه ز اوضاع روزگار ندارد
به دوش و دامن مریم مسیح بارنگردد
صدف گرانیی ای از در شاهوار ندارد
حذر نمی کند از درد و داغ سینه صائب
زمین سوخته پروایی از شرار ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فضای خاطرم از غم از آن غبار ندارد
که آرزوی جهان، از دلم گذار ندارد
جهان چو معرکه تیغ بازی است حذر کن
چه پا نهی به میان؟ این میان کنار ندارد!
بزرگیی که در آن نیست چشم لطف بمردم
[...]
تنم به هیچ مکان بی رخت قرار ندارد
به جز خیال تو کس بر دلم گذار ندارد
به هر کجا که روم همچو مرغ طعمه دامم
به غیر من به کسی روزگار کار ندارد
در این سراسر گلزار نیست برگ درختی
[...]
مگر خبر ز دل خسته آن نگار ندارد
چه آتشی است که امشب دلم قرار ندارد
درست گویمت از دل مباد رنجه شوی
که این شکسته به پیش تو اعتبار ندارد
بیا که صحبت رندان مفرح افتاده است
[...]
برادرا دلم رفتنت قرار ندارد
مرو که خواهر تو ناب انتظار ندارد
به درد بیکسیام مبتلا مکن به فدایت
که خواهر تو کسی را در این دیدار ندارد
تو منع میکنی از گریهام ولی نتوانم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.