گنجور

 
صائب تبریزی

رنگین تر از حناست بهار و خزان ما

بر دست خویش بوسه دهد باغبان ما

چون صبح در محبت خورشید صادقیم

این تب برون نمی رود از استخوان ما

دست از کمند جاذبه کوته نمی کنیم

تا شیر مست ماه نگردد کتان ما

چون بید اگر چه تیغ زبانیم سر به سر

بندی شده است بی ثمری بر زبان ما

ما خصم را به زور تواضع کنیم دوست

بیرون برد ز تیر کجی را کمان ما

ما چشم خویش حلقه هر در نمی کنیم

خاک مراد ماست همان آستان ما

الماس را به نیم نظر می کند عقیق

داغی که شد سهیل دل خونچکان ما

پرواز می کند چو خدنگ از کمان سخت

از سنگ خاره، خرده راز نهان ما

چون بوی پیرهن به نظر می خرند خلق

گردی که خیزد از طرف کاروان ما

مانده است همچو دامن قارون به زیر خاک

دامان دل ز لنگر خواب گران ما

از بال و پر غبار تمنا فشانده ایم

بر شاخ گل گران نبود آشیان ما

قانع به یک سراسر خشک است ازین جهان

چون موجه سراب دل خوش عنان ما

صائب بلند مرتبه چون آسمان شود

بر هر زمین که سایه کند باغبان ما

 
 
 
غزل شمارهٔ ۷۸۴ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ادیب صابر

جاه تو از نوایب گیتی امان ما

جان تو در امان و فدای تو جان ما

خواجوی کرمانی

آن ماه مهر پیکر نامهربان ما

گفت ای بنطق طوطی شکّرستان ما

وقت سحر شدی بتماشای گل بباغ

شرمت نیامد از رخ چون گلستان ما

در باغ سرور از حیا پای در گلست

[...]

قاسم انوار

از حد گذشت قصه درد نهان ما

ترسم که ناله فاش کند راز جان ما

جایی رسید ناله که از آسمان گذشت

با او بهیچ جا نرسید این فغان ما

ما گم شدیم در طلب حی لایموت

[...]

صوفی محمد هروی

از حد گذشت حالت جوع نهان ما

ترسم که ضعف فاش کند راز جان ما

می گفت قلیه با دل بریان برنج را

غافل مشو ز گریه و آه و فغان ما

سرگشته ایم در طلب گرده و عسل

[...]

اهلی شیرازی

ای حیرت صفات تو بند زبان ما

انگشت حیرت است زبان در دهان ما

جان می‌دهد نشان که تو در دل نشسته‌ای

زان دلنشین بود سخن دل نشان ما

ما ذره‌ایم و ذات تو خورشید قدر و شأن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه