فصل بهار کرد مصور بهشت را
پر حور ساخت عالم خاکی سرشت را
هر موج سبزه صیقل زنگ کدورت است
از کف درین دو هفته مده طرف کشت را
هر شاخ خشک میدهد از جوی شیر یاد
نقد از شکوفه کرد بهاران بهشت را
شبنم نکرد داغ دل لاله را علاج
نتوان به گریه شست خط سرنوشت را
از باده میپرست ندارد نظر به ظرف
صائب چسان ز کعبه شناسد کنشت را؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر به زیباییهای بهار اشاره شده است. شاعر میگوید که بهار بهشت را تجلی بخشیده و دنیا را پر از زیبایی کرده است. هر بذر سبزه که در دل خاک دارد به پاکی و شادی نزدیک میشود. شکوفهها یادآور بهشت و طراوت زندگی هستند. اما گل لاله، به رغم زیباییاش، درد دل خود را با گریه نمیتواند درمان کند. در نهایت، شاعر به این نکته اشاره میکند که دلبستن به مادیات، انسان را از شناخت زیباییهای واقعی دور میکند.
هوش مصنوعی: در بهار، بهشت به زیبایی تصویر میشود و روح زندگی در آن جریان پیدا میکند، در حالی که دنیای خاکی نیز با موجودات و زیباییهای خود شکل میگیرد.
هوش مصنوعی: هر موج سبز طبیعت به مانند یک جلا دهنده است که زنگار و کدورت را از بین میبرد. بنابراین، در این دو هفته، نباید بیملاحظه به زمین کشاورزی نزدیک شوی.
هوش مصنوعی: هر شاخهی خشک و بیحیات، از جوی شیر، نشانهای از برکت و طراوت میگیرد؛ همچنین، یادآور این است که بهار با شکوفههای خود، بهشت را به ما هدیه میدهد.
هوش مصنوعی: شبنم نتوانست جراحت دل لاله را التیام بخشد و نمیتوان با اشک، سرنوشت را تغییر داد.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این نکته اشاره میکند که وقتی شخصی به عشق و جذبه میافتد، دیگر به چگونگی و ویژگیهای ظاهری چیزها توجهی ندارد. مانند کسی که با نوشیدن شراب عشق را میپرستد و به ظرفی که آن را در آن مینوشد هیچ اعتنایی نمیکند. به همین ترتیب، وقتی عشق به اوج میرسد، شخص نمیتواند به مکانهای مذهبی و معانی عمیق آنها توجه کند و فقط به حال و هوای عشق میاندیشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
از دل بپرس نیک و بد هر سرشت را
آیینه است سنگ محک، خوب و زشت را
بی چهره گشاده به دوزخ بدل کند
دربسته گر دهند به عاشق بهشت را
ممنون نوبهار نگردند اهل درد
[...]
نتوان به پند کرد نکو بدسرشت را
صیقل گری نمیکند آیینه خشت را
مال جهان جهنم نقدیست ای فقیر
بشناس قدر مفلسی چون بهشت را
باشد به تیره روزی خویشم امیدها
[...]
دادی به باد، طره عنبر سرشت را
کردی کساد، نکهت باغ بهشت را
سر، شمع سان ز داغ به آتش که می دهد؟
آیا کسی چه چاره کند، سرنوشت را؟
خرداد ماه داد ببستان بهشت را
هشت افسر هما شکم خاک زشت را
موری صفای ساغر جم داد خشت را
دانا بتخت کی ندهد طرف کشت را
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.