گنجور

 
صائب تبریزی

فصل بهار کرد مصور بهشت را

پر حور ساخت عالم خاکی سرشت را

هر موج سبزه صیقل زنگ کدورت است

از کف درین دو هفته مده طرف کشت را

هر شاخ خشک می‌دهد از جوی شیر یاد

نقد از شکوفه کرد بهاران بهشت را

شبنم نکرد داغ دل لاله را علاج

نتوان به گریه شست خط سرنوشت را

از باده می‌پرست ندارد نظر به ظرف

صائب چسان ز کعبه شناسد کنشت را؟