گنجور

 
صائب تبریزی

بوی دل از نفس باد صبا می‌آید

می‌توان یافت کز آن زلف دوتا می‌آید

بی‌قناعت نتوان شد به سعادت مشهور

این صفیری است که از بال هما می‌آید

ناله و خنده این باغ به هم پیچیده است

غنچه در وقت شکفتن به صدا می‌آید

همت از پیر مغان جوی که چون کار افتد

کار تیغ دو دم از قد دوتا می‌آید

می‌شود گرچه بیابانی از آواز تو هوش

دل رم کرده ز بوی تو به جا می‌آید

این کمانی که دل وحشی من زه کرده است

یک سر تیر ز من سایه جدا می‌آید

نیست در غیب اگر باغ و بهاری صائب

اینقدر معنی رنگین ز کجا می‌آید؟