دست در دامن اندیشه زدن نادانی است
ساحلی دارد اگر بحر جهان حیرانی است
باعث گردش افلاک که می داند چیست؟
قسمت عقل ازین دایره سرگردانی است
تا به خار و خس ما بی سر و پایان چه رسد
کشتی نوح درین قلزم خون طوفانی است
دل بیتاب ندانم که کجا می باشد
گوهر پاک غریب وطن از غلطانی است
نرسد حسن به درددل صد پاره ما
قسمت طفل ز اوراق، ورق گردانی است
دل آگاه نگردد به عزیزی خرسند
بر سر تخت همان یوسف ما زندانی است
حرص نان بیشتر از ریزش دندان گردد
که صدف کاسه دریوزه ز بی دندانی است
صائب از لاله عذاران به نگه قانع باش
که صبا محرم گلها ز سبک جولانی است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از شناسایی حق لاف زدن، نادانی است
قسمت نقش ز نقاش، همین حیرانی است
دل آزاد من از هر دو جهان بیخبرست
در صدف، گوهر من بی صدف از غلطانی است
پرتو شمع محال است به روزن نرسد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.