سخن عشق محال است مکرر گردد
بحر در هر نفسی عالم دیگر گردد
سخن عشق به تکرار ندارد حاجت
کی تهی حوصله بحر ز گوهر گردد؟
از جنون حرف مکرر نه شنیده است کسی
حرف عقل است که نشنیده مکرر گردد
نظر پیر مغان گرمتر از خورشیدست
چه غم از باده اگر دامن ما تر گردد؟
کفر نعمت بود از جنت اگر یاد کند
دیدن روی تو آن را که میسر گردد
پله حسن به تمکین ز تماشایی شد
یوسف از جوش خریدار به لنگر گردد
نفس آن روز برآرم به خوشی از ته دل
که دل سوخته در بزم تو مجمر گردد
به زر قلب ز اخوان نخرد یوسف را
از تماشای تو چشمی که توانگر گردد
گر به میخانه مرا جاذبه پیر مغان
از کرم راهنما نوبت دیگر گردد:
دست وقتی کنم از گردن مینا کوتاه
که مرا طوق گریبان خط ساغر گردد
می پرد دیده امید دو عالم صائب
تا که را دولت دیدار میسر گردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ایکه خورشید ز رای تو منور گردد
عالم از نفحه خلق تو معطر گردد
خواجه شرق امین الدین صالح که فلک
پیش فرمان تو خم گیرد و چنبر گردد
جرم خورشید اگر از دل تو نور برد
[...]
هرکه را غیبتی از خویش میسر گردد
در مقام ملکش خانه مقرر گردد
جان صافی تو، زآلایش تن، تیره شده ست
هرچه روشن بود، از خاک مکدر گردد
پری و دیوتو، حرص و غضب غالب توست
[...]
اگرم باز ملاقات میسّر گردد
بخت باز آید و ادبار ز من برگردد
گرچه با هم چو منی وصلِ تو از رویِ قیاس
صورتی نیست که در عقل مصوّر گردد
هم بکوشم که به هر گاه که یک روی کنند
[...]
ای که از خاک درت دیده منور گردد
وصف روحت چو کنم، روح معطر گردد
دیده در زیر قدمهات نمی گرید، از آن
که مبادا کف پای تو به خون تر گردد
گوش بگرفت، چو بشنید رقیبت سخنم
[...]
فکر رایت کنم اندیشه منور گردد
یاد خلقت کنم انفاس معطر گردد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.