گنجور

 
صائب تبریزی

مرگ سبکروان ، طلب آرمیدن است

چون نبض، زندگانی ما در تپیدن است

در شاهراه عشق ز افتادگی مترس

کز پا فتادن تو به منزل رسیدن است

بر سینه گشاده ما دست رد خلق

بر روی بحر، پنجه خونین کشیدن است

تسلیم شو که زخم نمایان عشق را

گر هست بخیه ای، لب خود را گزیدن است

روزی طمع ز کلک تهی مغز داشتن

انگشت خود به وقت ضرورت مکیدن است

از قاصدان شنیدن پیغام دوستان

گل را به دست دیگری از باغ چیدن است

نومیدیی که مژده امید می دهد

از روی ناز نامه عاشق دریدن است

امید چرب نرمی ازین خشک طینتان

روغن ز ریگ و آب ز آهن کشیدن است

نتوان به کنه قطره رسیدن میان بحر

تنها شدن ز خلق، به خود وارسیدن است

چون شیر مادرست مهیا اگر چه رزق

این جهد و کوشش تو به جای مکیدن است

صائب ز اهل عقل شنیدن حدیث عشق

اوصاف یوسف از لب اخوان شنیدن است

 
 
 
غزل شمارهٔ ۳۳ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
کلیم

آزادگی ز منت احسان رمیدن است

قطع امید دست طلب را بریدن است

بحری است زندگی که نهنگش حوادث است

تن کشتی است و مرگ به ساحل رسیدن است

سیر ریاض عالم جان با حجاب تن

[...]

طغرای مشهدی

پیغمبریم و ملت ما غم کشیدن است

معراج ما به عرش کدورت رسیدن است

پیری رسید، چون نشود قامتم دوتا؟

تعظیم میهمان، بر مردم، خمیدن است

واعظ قزوینی

پیری رسید و، قامت از آن در خمیدن است

کز پای، وقت خار علایق کشیدن است

مقراض وار شد چو قد از پیریم دوتا

معلوم شد که از همه وقت بریدن است

نور نگه بدامن مژگان کشید پای

[...]

صابر همدانی

یار رقیب دیده، سزایش ندیدن است

دندان کرم خورده، علاجش کشیدن است

باید که عضو عضو تو کوشند بهر شکر

آن سانکه شکر گوش، نصیحت شنیدن است

پاداش یک دقیقه که غافل شوی ز حق

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه