از دست رفت دامن یاری که داشتم
سیماب شد شکیب و قراری که داشتم
برق فنا کجاست که از مشت خار من
دامن فشان گذشت بهاری که داشتم
غایب شد از نظر به نفس راست کردنی
در پیش چشم خویش شکاری که داشتم
برخاک ریخت ناشده شیرین ازو لبی
از برگریز حادثه باری که داشتم
در زنگ غوطه زد ز تریهای روزگار
آیینه تمام عیاری که داشتم
صد گلشن خلیل در آتش نهفته داشت
در سینه داغ لاله عذاری که داشتم
از چشم شور خلق میان محیط شد
زین بحر بیکنار کناری که داشتم
از شورش زمانه مرا داشت بیخبر
زان چشم نیم مست خماری که داشتم
داغم که صرف سوخته جانی نگشت و مرد
در سینه همچو سنگ شراری که داشتم
چون آسیا به باد فنا داد هستیم
از گردش زمانه دواری که داشتم
بی آب کرد گوهر دریا دل مرا
از تنگنای چرخ فشاری که داشتم
شد شسته از نظاره آن لعل آبدار
بر دل ز روزگار غباری که داشتم
صائب فدای جلوه آن شهسوار شد
عقل و شکیب و صبر و قراری که داشتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ابراز درد و احساسات شاعر در مورد از دست دادن یاری و نعمتها و زیباییهای زندگیاش میپردازد. شاعر از ناامیدی و پژمردگی خود سخن میگوید و به تصویر میکشد که چگونه شرایط سخت روزگار باعث شدهاند تا همه چیز زیبا و امیدبخش که در گذشته داشت، از دست برود. او به یادآوری خاطرات شیرین و عشق و آرامشی که در زندگیاش وجود داشته، میپردازد و حالا احساس میکند که تحت فشار زمان و حوادث، همه چیز را از دست داده است. در نهایت، شاعر از فقدان عقل، صبر و آرامش که پیشتر داشت، غمگین است.
هوش مصنوعی: یاری که در کنارم بود و به او دل داشتم، اکنون از دست رفته و آرامش و تحملی که داشتم، به کلی نابود شده است.
هوش مصنوعی: برقِ زندهگی کجاست که از دست مجروح من، فصل بهاری که داشتم، کنارهگیری کرد؟
هوش مصنوعی: او از دید من ناپدید شد و برای خود یک چیز جالب را شکار کرد که همیشه در چشم من بود.
هوش مصنوعی: از خاکی که شیرینی آن هنوز بر زمین نریخته، لبانی برمیخیزند که به یاد وقایع تلخ و شیرینی که تجربه کردهام، سخن میگویند.
هوش مصنوعی: در تلخیها و سختیهای زندگی، دیگر نتوانستم آن تصویر روشنی که از خود داشتم را ببینم.
هوش مصنوعی: در دل خود عشق و احساساتی شگفتانگیز و عمیق را پنهان کردهام، همانند باغی پر از گل، که در آتش اشتیاق و دلتنگی سوزان است.
هوش مصنوعی: به خاطر حسادت و بدحالی مردم، من از آن دنیای آرام و بیدغدغهای که داشتم دور شدم.
هوش مصنوعی: من درگیر مشکلات و ناپایداریهای زمانه بودم، اما از آنها بیخبر بودم و فقط غرق در چشمان نیمی مست و حالتی شاداب بودم که داشتم.
هوش مصنوعی: دلم آتش گرفته و این سوختگی باعث نشده که کسی متوجه حال بد من شود. درونم همچون سنگی سخت و سوزان، یک شعله شعلهور دارم.
هوش مصنوعی: زمانی که آسیا در دست باد نابود شد، من نیز از تغییرات و چرخشهای زمان به یادگار چیزی ندارم.
هوش مصنوعی: من از فشارهای سختی که در زندگی تحمل کردم، دل و احساساتم مانند گوهری در دریا از آب خالی شده است.
هوش مصنوعی: با دیدن آن گوهر درخشان، دل من که از غبار روزگار آلوده بود، پاک و زلال شد.
هوش مصنوعی: عقل و آرامش من فدای زیبایی و جاذبهی آن دلبر شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دشمن شدی بیکدمه زاری که داشتم
آیا کجا شد آن همه یاری که داشتم
چندان نمک زدی که بجان هم رسید کار
در سینه آن جراحت کاری که داشتم
هر چند سوختیم دل از حال خود نگشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.