به صورت گرچه بر رخسار مه رویان نظر دارم
ولی در عالم معنی نظر جای دگر دارم
نباشد ننگ اگر عاجز کشی ارباب همت را
به آهی می توانم چرخ را از پیش بردارم
ز مشت خاک آتشدست من دامن کشان مگذر
که چون خشت خم می فتنه ها در زیر سر دارم
گره وا می کنم از کار مردم، دست شمشادم
نه سروم کز رعونت دست دایم بر کمر دارم
به خاموشی ز سر وا می کند شور قیامت را
سر شوریده ای کز فکر او در زیر پر دارم
چه خواهم کرد با گرداب این بحر خطر صائب
چو من از گردش چشم حبابی صد خطر دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان تضاد میان زیبایی ظاهری و عمق معنایی میپردازد. شاعر از علاقهاش به ظواهر میگوید، اما در عین حال به دنیای معنوی و عمیقتری نظر دارد. او معتقد است که برای حرکت و پیشرفت در زندگی، نیازی به شرم ندارد و میتواند با یک آه، دنیا را به شدت تحت تأثیر قرار دهد.
شاعر خود را از جنس خاک و آتش معرفی میکند و به دیگران هشدار میدهد که نباید او را سرسری بگیرند، زیرا او قدرت و زیرکی در هدایت امور دارد و میتواند مشکلها را حل کند. او همچنین به شعلههای شور و قیامت درونی و نگرانیهایش اشاره میکند و در نهایت از خطرات زندگی و چالشهای پیش رویش سخن میگوید که به خاطر این چالشها، احساس اضطراب و ناامنی دارد.
هوش مصنوعی: هرچند که به زیبایی ظاهری و چهرهای دلانگیز دختران و جوانان توجه دارم، اما در دنیای معنوی و روحانی به چیز دیگری میاندیشم و نگاهی متفاوت دارم.
هوش مصنوعی: اگر نتوانی کسی را به خاطر ناتوانیاش سرزنش کنی، من با یک آه میتوانم کارها را به خوبی پیش ببرم.
هوش مصنوعی: از خاکی که به آتش دست من آمیخته است، با احتیاط عبور کن، زیرا زیر سرم مانند خشت و معمار، فتنهها و مشکلات زیادی نهفته است.
هوش مصنوعی: من مشکلات مردم را حل میکنم، اما با تکیه بر مستی و غرور خود نمیتوانم به آنها کمک کنم.
هوش مصنوعی: شور و هیجان روز قیامت از دل یک انسان دیوانه که تحت تأثیر افکاری خاص است، به آرامش میافتد. این فرد به خاطر تفکراتش، در زندگی خود احساس خیال و آرامش میکند.
هوش مصنوعی: در این دنیای پرخطر و چالشها، من چه کاری میتوانم انجام دهم؟ از آنجا که من مانند حبابی هستم که با هر نگاه به دور خود درحال چرخش است، به همین دلیل با مشکلات و خطرات زیادی روبرو هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من از پیوستگان دل غریبی در سفر دارم
که بیاو آتش اندر جان و ناوک در جگر دارم
ز حال خود خبر دارم نکرد آن ماه و زین غصه
حرامست ار ز حال خود سر مویی خبر دارم
مرا تا او برفت از در نیامد در نظر چیزی
[...]
خیال لعل میگون تو دائم در نظر دارم
چو ساغر سینهای پرخون و چشمی پرگهر دارم
فروغ عارضت ماه است، با وی عشق میورزم
درخت قامتت سرو است، زو امیدِ بر دارم
نه بی مرغول مشکینت شبی را روز میخواهم
[...]
خبر از دل اگر پرسی منم کز دل خبر دارم
به چشم من ببین رویش که دائم در نظر دارم
منم صوفی ملک دل که باشد شکر او وردم
منم عطار شهر جان که در دکان شکر دارم
مروا ی عاشق صادق که من معشوق جانانم
[...]
من آن گنجم که در باطن هزاران گنج زر دارم
من آن بحرم که در دامن به دریاها گهر دارم
من آن معشوق پنهانم که سرگردان عشق خود
چو چشم دلبران عاشق بسی صاحب نظر دارم
من آن چرخ پرانوارم در اقلیم الوهیت
[...]
من از گلهای خون دل از آن رخساره تر دارم
که از دست رقیب خار خاری در جگر دارم
مرا گویی که یارت کیست خواهم دیگری گویم
ولی دل ندهم گفتن که من یار دگر دارم
همی خواهم که ره یابم درون سینه مردم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.