گنجور

 
صائب تبریزی

میسر نیست بی ابر تنک خورشید را دیدن

ازان رخسار در ایام خط گل می توان چیدن

گشودم بی تأمل دیده بر دنیا، ندانستم

که دیدن های رسمی دارد از دنبال وادیدن

جواهر سرمه بینش بود ارباب دولت را

ز جرم زیردستان از تحمل چشم پوشیدن

به شکر این که داری چون سلیمان دست بر خاتم

نمی باید گناه مور بر انگشت پیچیدن

چو دندان ریخت، دندان طمع از زندگی بر کن

که بازی را به آخر می رساند مهره برچیدن

ز جمعیت پریشان گردد اوراق حواس من

بود سی پاره را شیرازه از هنگامه پاشیدن

ز غفلت بر حیات خویش می لرزی، ازین غافل

که گردد زندگانی شمع را کوته ز لرزیدن

چرا آلوده کذب و خیانت می کنی خود را؟

چو بیش و کم نمی گردد حیات از سال دزدیدن

نمی دانند قدر گفتگوی عشق بی دردان

چه لازم در زمین شور صائب دانه پاشیدن؟

 
 
 
همام تبریزی

ملامت می‌کند دشمن مرا در عشق ورزیدن

به چشم عاشقان باید جمال شاهدان دیدن

نگردانند بدگویان مرا دور از نکورویان

به آواز سگان نتوان ز کوی دوست گردیدن

میان خلق می‌باید که عاشق راز نگشاید

[...]

امیرخسرو دهلوی

ندارم روزی از رویت به جز حیرت گه دیدن

چه سود از دیدن بستان، چه نتوان میوه ای چیدن؟

اگر دزدیدن جان می نخواهی، چیست از شوخی

به هنگام خرامش خویش را صد جای دزدیدن؟

دلی کو عاشق شمعی بود سوزد چو پروانه

[...]

کمال خجندی

نخواهم بیش از این از خلق راز خویش پوشیدن

نمی آید ز من کاری بغیر از باده نوشیدن

اگرچه دیدن خوبان همه عین بلا باشد

به هر صورت که می بینیم دیدن به ز نادیدن

دل و دین را ز درویشی ببخشیدم به درویشی

[...]

صائب تبریزی

به زیر تیغ جانان از بصیرت نیست لرزیدن

نفس در زیر آب زندگی ظلم است دزدیدن

نباشد رحم بر افتادگان سر در هوایان را

به پای سرو چون آب روان تا چند غلطیدن؟

مکن یکبارگی خم را ز می خالی که بر خاطر

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
واعظ قزوینی

در دل میگشاید، چشم از اغیار پوشیدن

کلید قفل دل باشد، نگه بر خویش دزدیدن

برای آفتاب حشر، از بیم تهیدستی

تواند سایه بید تو شد بر خویش لرزیدن

بجنگ خویشتن برخیز، تا با دوست بنشینی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه