نخواهد دردمند عشق او میخانه دیگر
که از هر داغ دارد درنظر پیمانه دیگر
پریشان سیر ناقوسی ز دل در آستین دارم
که آوازش برآید هردم از بتخانه دیگر
درین دریای پر شور آن حبابم من، که می سازد
به امید خرابی هر نفس غمخانه دیگر
من آن مرغ غریبم بوستان آفرینش را
که غیر از زیر بال خود ندارم خانه دیگر
ز حرف سرد ناصح غفلتم افزود بر غفلت
نسیم صبح شد خواب مرا افسانه دیگر
به دل خوردن قناعت کن اگر از اهل دنیایی
که مرغ این قفس جز دل ندارد دانه دیگر
نمی کوشید چندین عشق درویرانی دلها
اگر می داشت آن گنج گهر ویرانه دیگر
ندارد زلف بی پروای او فکر هواداران
و گرنه هر دل صد چاک دارد شانه دیگر
ندارم با یتیمی چون گهر پروایی از غربت
که از تاج شهان هرگوشه دارم خانه دیگر
اگر دست از عنان این دل پرشور بردارم
ز هر مویم چو مجنون سرزند دیوانه دیگر
چنین ویران کند گر خانه ها را شهسوار من
نخواهد ماند غیر از خانه زین خانه دیگر
نمی سوزد چراغ عالم افروزی که من دارم
بغیر از آرزوی عاشقان پروانه دیگر
مخور صائب فریب مردمی از چشم جادویش
که هر کس راکند درخواب از افسانه دیگر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ درد و رنج عشق و دوری از محبوب است. شاعر از احساسات عمیق خود نسبت به عشق میگوید و بیان میکند که نمیتواند از عذاب آن فرار کند. او خود را به عنوان موجودی غریب میبیند که خانهای جز درونیات خود ندارد. شاعر به ناامیدی و غفلت ناشی از جامعه اشاره میکند و میگوید که تنها از طریق دل میتواند قناعت کند. همچنین به عشق و زیباییهای آن پرداخته و اشاره میکند که حتی اگر دل ویران شود، عشق هنوز وجود دارد. در نهایت، او هشدار میدهد که نباید فریب ظواهر را خورد، زیرا واقعیتها از افسانهها متمایزند.
هوش مصنوعی: عشق او به قدری عمیق و تأثیرگذار است که هیچ میخانه و نوشیدنی دیگری نمیتواند غم و دردهایش را تسکین دهد. او به دنبال چیزی جدید نیست، چون هر زخم و داغی که دارد، در دلش به اندازه کافی احساسات را برانگیخته است.
هوش مصنوعی: من در دل خود گویی ناقوسی دارم که آوازش همیشه از جایی دیگر به گوش میرسد و حال و روزم را پریشان کرده است.
هوش مصنوعی: من در این دریای پر تلاطم، به مانند حبابی هستم که هر لحظه با امید دستوپا زدن به سمت ویرانی و نابودی مکانی دیگر میروم.
هوش مصنوعی: من آن پرندهی تنها هستم که در دنیای آفرینش، تنها زیر بال خودم را دارم و هیچ خانهی دیگری ندارم.
هوش مصنوعی: از سخنان سرد و ناآرام بخش مشاور، غفلتم بیشتر شد و نسیم صبح خواب مرا به داستانی تازه و دیگر تبدیل کرد.
هوش مصنوعی: به دل خود راضی باش و قناعت کن، زیرا افرادی که به دنیا وابستهاند، مانند پرندهای در قفس هستند که تنها دلشان را دارند و چیز دیگری برای زندگی ندارند.
هوش مصنوعی: اگر دلها به ویرانی میافتادند و عشقهای بسیاری در آنها تلاش میکردند، این اتفاق نمیافتاد اگر آن شخص گنجی از محبت و ارزش را در دل خود داشت.
هوش مصنوعی: زلف بیپروای او نگران دوستانش نیست و اگر بود، هر دلی به خاطر او زخمی و پارهپاره میشد.
هوش مصنوعی: من با وجود یتیمی و تنهاییام، از ارزش و زیباییام هیچ هراسی ندارم، زیرا هر گوشه از زندگیام مانند تاج شاهان است و در هر جا خانهای دارم.
هوش مصنوعی: اگر از کنترل و هدایت احساسات پرشورم دست بکشم، مانند مجنون که از سراسر وجودش دیوانگی میجوشد، دیوانهای دیگر در وجودم بروز خواهد کرد.
هوش مصنوعی: اگر شهسوار من به این شکل به ویرانی بپردازد، دیگر هیچ چیزی جز این خانه باقی نخواهد ماند و دیگر جایی برای زندگی نخواهد بود.
هوش مصنوعی: چراغی که من روشن کردهام، به جز آرزوهای عاشقانی که همچون پروانه هستند، هیچ چیز دیگری را نمیسوزاند.
هوش مصنوعی: از جاذبه و سحر یک شخص فریبنده غافل نشو؛ چون او قادر است هر کسی را با داستانهای جالبش به خواب ببرد و از واقعیت دور کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.