غافلی کز دل نفس بییاد یزدان میکشد
دلوی خود خالی برون از چاه کنعان میکشد
در بیابانی که ما سرگشتگان افتادهایم
پای حیرت گردباد آنجا به دامان میکشد
گر به ظاهر زاهد از دنیا کند پهلو تهی
از فریب او مشو غافل که میدان میکشد
از تزلزل قدر آسایش شود ظاهر که خاک
توتیا گردد به چشم هرکه طوفان میکشد
دیده مغرور ما مشکلپسند افتاده است
ورنه مجنون ناز لیلی از غزالان میکشد
آتش یاقوت را دست تظلم کوته است
از چه قاتل دامن از خاک شهیدان میکشد؟
تا نگردد غافل از حال گرفتاران خویش
عشق چندی ماه کنعان را به زندان میکشد
رو نمیگرداند از چین جبین نفس خسیس
این گدای خیره چوب از دست دربان میکشد
نخل بارآور ز زیر بار میآید برون
جذبه دیوانه سنگ از دست طفلان میکشد
میرسد آزار بدگوهر به روشنگوهران
پنجهٔ خونین به روی بحر مرجان میکشد
تا صف مژگان آهو چشم ما را دیده است
خط ز مژگان بر زمین خورشید تابان میکشد
ناتوانان بر زبردستان عالم غالبند
آب خود از زهره شیر این نیستان میکشد
هرکه صائب همچو مجنون ذوق رسوایی چشید
منت رطل گران از سنگ طفلان میکشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف غفلت انسانها از یاد خداوند و عواقب این غفلت میپردازد. شاعر به بررسی حالتهای مختلف انسانها میپردازد؛ از زاهدهای ظاهری که در زیر ظاهر مقدس خود فریب میدهند، تا عاشقان واقعی که از عشق و دلدادگی رنج میکشند. او به آسیبهایی که در دنیا به وجود میآید، از بیوفایی و غفلت تا تحمل بیداد و فشار، اشاره میکند. با استفاده از تصاویر زیبا و استعارههای عمیق، شاعر نشان میدهد که عشق و آگاهی از حال دیگران، انسان را از غفلت نجات میدهد و در نهایت، پیروزی ضعیفان بر قویترها را یادآوری میکند.
هوش مصنوعی: غافل هستی که نفس تو به یاد خدا نیست و در نتیجه، دل تو خالی و پوچ است. این بیخبری باعث میشود که تو مانند ابزاری درگیر مشکلات و سختیهایی شوی که تو را از واقعیتهای زندگی دور میکند.
هوش مصنوعی: در این بیابان که ما گم شدهایم، حیرت و سردرگمی مانند گردباد ما را به دامان خود میکشاند و ما را بیشتر گرفتار میکند.
هوش مصنوعی: اگر کسی به ظاهر از دنیا برکنار شده و خود را زاهد نشان دهد، نباید فریب او را بخوری، چون او در واقع در حال بازیگری و فریب دیگران است.
هوش مصنوعی: وقتی آرامش از بین میرود، جلوهای از ارزش آن آشکار میشود؛ مانند این که وقتی طوفان میوزد، خاک به چشم هر کس میافتد.
هوش مصنوعی: چشم مغرور ما، به دنبال خوبیها و زیباییهاست و گرنه مجنون صرفاً به زیبایی لیلی حسرت نمیخورد بلکه از زیباییهای دیگر نیز حسرت میکشد.
هوش مصنوعی: آتش یاقوت به شدت درخشان و سوزان است، اما ناله و فریاد از ظلمی که بر شهیدان رفته، قدرتی ندارد تا دامن قاتل را از خاک آنها پاک کند. به عبارتی، درد و رنج این مظلومان نمیتواند مانع از ارتکاب جنایتهایی که بر آنان رفته، شود.
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به این است که عشق و محبت ممکن است انسان را از شرایط و حال و احوال دیگران غافل کند و درگیریهای عاطفی ممکن است او را به انزوا بکشاند، مانند اینکه عشق یعقوب به یوسف سبب دوری او از دیگران شد و او را در حالت غم و اندوه قرار داد.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف پدیدهای میپردازد که در آن فردی با طبعی خسیس و همچون گدای گیج، از لحاظ روحی و معنوی به دنیا وابسته است. او به امیدی گمراه، به دنبال استفاده از قدرت دیگران است و نمیتواند از موقعیت خود و احساس شخصیت واقعیاش فاصله بگیرد. این فرد به شدت تحت تأثیر نیروی مادیگرایی قرار دارد و با بیتوجهی به ارزشهای معنوی، همچنان در پی کسب منافع برای خود است.
هوش مصنوعی: نخل پربار با سنگینی بار میوههایش خم میشود و به زمین نزدیک میشود. در عوض، دیوانگی سنگ از دست بچهها، آنها را به سمت خود میکشد.
هوش مصنوعی: آدمهای نالایق و بدطینت به افراد با شخصیت و با ارزش آسیب میزنند و در این کار خود، مانند کسی هستند که با دستانی خونین، زیباییهای دریا را مخدوش میکنند.
هوش مصنوعی: چشم ما تا زمانی که صف مژگان آهو را دیده، خطی از مژگان را بر زمین تابش خورشید نقش میزند.
هوش مصنوعی: ناتوانان در برابر افراد قدرتمند غالب هستند و از منابعی که در دسترس دارند، بهرهبرداری میکنند؛ مانند اینکه آب این نیستان از چشمهای به نام زهره تأمین میشود.
هوش مصنوعی: هر کسی مانند مجنون طعم رسوایی را تجربه کند، به خاطر آن، منت و بار سنگینی را مانند کسانی که از سنگهای بیارزش به دست میآورند، به دوش میکشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باز دست عشق عقلم را گریبان میکشد
باز جان سوی حریم عز سلطان میکشد
باز در خم خانه وحدت ز جام معرفت
روح پاکم جرعه ها چون بحر عمان میکشد
باز جوهرهای عرفان راز گنج «کنت کنز»
[...]
بر زمین از ناز زلف او چو دامان میکشد
بوی پیراهن سر خود در گریبان میکشد
طره شمشاد را در خاک و خون خواهم کشید
شانه پردستی در آن زلف پریشان میکشد
گر خزان بر چهره رنگی دارد از گلزار عشق
[...]
چون مصور صورت آن جان جانان میکشد
دست از صورت نگاری میکشد جان میکشد
قید تن جان مجرد بهر جانان میکشد
یوسف ما را محبت سوی زندان میکشد
این قدر دانسته چشم التفات از ما مپوش
[...]
بار ما عمریست دوش چشم حیران میکشد
محملاجزای ما چون شمع مژگان میکشد
ناتوانان مغتنم دارید وضع عاجزی
کزغرورطاقت آسودن به جولان میکشد
ما ضعیفان آنقدرها زحمت یاران نهایم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.