گنجور

 
صائب تبریزی

پیمانه چاره سر پرشور می کند

آتش علاج خانه زنبور می کند

محرومیم ز کعبه گناه دلیل نیست

حیرانی از وصال مرا دور می کند

می بایدش به منبر دار فنا نشست

اظهار حق کسی که چو منصور می کند

برق تجلی ونفس اهل دل یکی است

منصور دار را شجر طور می کند

از من متاب روی که زیر لب من است

آهی که صبح را شب دیجور می کند

آن ساده دل که سنگ ملامت به من زند

رطل گران تکلف مخمور می کند

هرگز نمی زند نمکی بر کباب من

طالع همین شراب مرا شور می کند

هرگز نبوده است ملاحت به این کمال

عکس تو آب آینه راشور می کند

صائب اگر به تاج شهان جا کند همان

فیروزه یاد خاک نشابور می کند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

مست است وخنده بر من مهجور می کند

کان نمک ببین چه به ناسور می کند

درفکر دانه دزدی خالش گداختم

دامم به خاک نقش پی مور می کند

ما صلح می کنیم به یک کوکب از فلک

[...]

فیاض لاهیجی

مه را غم هلال تو رنجور می‌کند

خورشید بر رخت نظر از دور می‌کند

چشمش نظر ز صفحة آیینه بر نداشت

خورشید من مطالعة نور می‌کند

لعل تو از تبسّم کوثر سرشت خویش

[...]

حزین لاهیجی

اشکم نمک به دامن ناسور می کند

دربا ز رشک حوصله ام شور می کند

بیداد ناوک مژه زهراب دادهای

هرجا دلی ست خانهٔ زنبور می کند

ما را تن ضعیف چه باشد؟ که کوه را

[...]

سعیدا

هر کس نظر به سوی تو از دور می کند

هر خانه را خیال تو پرنور می کند

بگذر ز چین و چینی و در ساغر سفال

می نوش ای فقیر که فغفور می کند

بر داغ های کهنهٔ صد آرزوی خام

[...]

بلند اقبال

هر ناله ای که بربط وطنبور می کند

پیغام دلبری است که مذکور می کند

گوید که گر شوی توچوبهرام گورگیر

ناگه شکار عاقبت گور میکند

مستان بر اینکه باده دهد نشئه هوشیار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه