عمل چون خالص افتد دل از ان پرنور می گردد
صفای شهد شمع خانه زنبور می گردد
به عمر جاودان دل ره نبرد از زلف او بیرون
ره خوابیده حیرت زرفتن دور می گردد
چنان کز صبح گردد اختر صبح از نظر پنهان
زشکر خنده راز آن دهان مستور می گردد
زروی پرده سوز یار در سر آتشی دارم
که از سرگرمی من دار نخل طور می گردد
ز آه آتشین من نشد نرم آن کمان ابرو
چه حرف است این که از آتش کمان کم زور می گردد؟
مباش ای شاخ گل در بر گریز از دوستان ایمن
که شبنم چون ورق برگشت چشم شور می گردد
مشو غافل بر همن از دل صورت پرست من
کز این یک مشت گل بتخانه ها معمور می گردد
شکستی هست در طالع سبک مغزان نخوت را
سر فغفور آخر کاسه فغفور می گردد
قناعت پیشگان را می رساند آسمان روزی
زخرمن آنچه می ماند نصیب مور می گردد
بهشتی از خیال روی لیلی در نظر دارم
که بر من دامن صحرا کنار حور می گردد
نمک در چشم شیران می زند گرد غزالانش
بیابانی که از مجنون من پرشور می گردد
نخواهد ماند صائب دانه ای از خرمن هستی
اگر گردون سنگین دل به این دستور می گردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درمورد عشق و تأثیرات آن بر دل و زندگی انسانها سخن میگوید. شاعر بیان میکند که وقتی عمل و نیت خالص باشد، دل انسان روشن و پرنور میشود. عشق به معشوق موجب حیرت و غفلت از عالم میگردد و مانند صبح که ستارهها غایب میشوند، انسان نیز در عشق مابین پنهان میشود. شاعر از آتش دل و شوق عاشقانهاش سخن میگوید که وی را به زمین طور میکشاند. همچنین نگران کاستیها و زحمات ناشی از عشق است و هشدار میدهد تا از دوستان سوءتفاهم نشود. او در انتها تأکید میکند که زندگی بشر گذراست و هیچ کس نمیتواند از آنچه در دست دارد به طور دائمی بهرهبرداری کند. در نهایت، شاعر به خیال بهشت و زیباییهای آن اشاره میکند و عشق را نیرویی سوزان و حیاتی میداند.
هوش مصنوعی: زمانی که عمل انسان خالصانه و بدون نیتهای نا خالص باشد، دل انسان روشن و پرنور میشود. این خلوص، مانند شهدی شیرین است که زنبور برای تولید آن زحمت میکشد.
هوش مصنوعی: دل نتوانسته است به عمر جاودان از زلف او جدا شود و در این حیرت و بیخبری، خوابیده و از واقعیت دور میشود.
هوش مصنوعی: چنان که ستاره صبح وقتی طلوع میکند از دید پنهان میشود، راز لبخند از آن دهان پنهان نیز به همین صورت محو میشود.
هوش مصنوعی: از زیبایی و جذابیت یار، در دل آتشی دارم که باعث سرگرمیام شده و به اندازهای تاثیر دارد که مانند نخل طور (کوه طور) به لرزه میافتد.
هوش مصنوعی: از درد و اندوه عمیق من کمان ابرو نتوانسته است نرم و ملایم شود. چه سخن بیمعنایی است که بگوییم این درد و آتش باعث ضعف و سستی کمان میشود؟
هوش مصنوعی: ای گل، در آغوش کسی نمان، از دوستان غیرقابل اعتماد بگریز. چراکه مانند شبنم که به برگ تبدیل میشود، چشم حسود بر تو خواهد افتاد.
هوش مصنوعی: فریب ظاهر و صورت را نخور، چرا که دلهای عاشق و نیکوکار میتواند یک معجزه به وجود آورد. حتی با یک مشت گل، میتوان مکانهای مقدس و زیبا را آباد کرد.
هوش مصنوعی: افرادی که با غرور و سبکسری زندگی میکنند، در نهایت به شکست و ناکامی دچار میشوند. آنها نمیتوانند همیشه برتری خود را حفظ کنند و سرانجام به وضعیت نامناسبی دچار خواهند شد.
هوش مصنوعی: آسمان روزی کسانی را که در قناعت زندگی میکنند تأمین میکند، و آنچه باقی میماند به مورچهها میرسد.
هوش مصنوعی: در ذهنم تصویری از بهشت به خاطر دارم که در آن، لیلی با زیباییاش در کنار حورهای بهشتی در دامن صحرا میچرخد.
هوش مصنوعی: در مقابل شیران، چنان عمق و احساسی حضور دارد که به چشمانشان نمک میزند. این بیابان، با وجود عشق مجنون، به شدت پرهیجان و شاداب میشود.
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت با سختی و بیرحمی خود ادامه پیدا کند، هیچ چیزی از زیباییها و خوشیهای زندگی باقی نخواهد ماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سر هر کس که گرم از باده منصور می گردد
به چشمش چوب خشک دار نخل طور می گردد
سر دارالامان نیستی گردم، که هر موری
در آن مهمانسرا همکاسه فغفور می گردد
چه خواهد شد من افتاده را از خاک برداری؟
[...]
ز من دور آن پری پیکر به صد دستور میگردد
به دل نزدیکتر از جان به ظاهر دور میگردد
برای زخم تیرش سینة بیطالعی دارم
که گر الماس ریزم مرهم کافور میگردد
نگاه ما چه سربازی تواند کرد در کویش
[...]
دل از عشق مجازی کی مرا مسرور میگردد
که این پروانه دایم گرد شمع طور میگردد
گزند از پهلوی خود میرسد ارباب خواهش را
دل از جوش هوسها خانهٔ زنبور میگردد
نباشی از نمکپروردهات هم روز بد ایمن
[...]
نمی دانم چه سودا در سر مخمور می گردد
که داغم از نگاه تنگ چشمان شور می گردد
اگر یابد کسی از وسعت آباد دل، آگاهی
به چشمش دامن صحرای امکان گور می گردد
چه شهد است این که در زیر نگاه، ای رخنه گر داری؟
[...]
چه شور است این که بر گرد سر مخمور میگردد
که جان کندن به تلخی در مذاقم شور میگردد
تو را کاکل به گرد سر چرا پیچیده میدانی
خیال خودپرستی بر سر مغرور میگردد
نمیدانم چه خوی است این بت وحشیمزاجم را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.