گنجور

 
صائب

می‌شود از درد و داغ عشق دل‌ها دیده‌ور

در بهاران می‌شود از لاله صحرا دیده‌ور

نیست غیر از داغ درمانی دل افسرده را

کز شرار شوخ گردد سنگ خارا دیده‌ور

آنچنان کز دیدن خورشید آب آید به چشم

از تماشای تو می‌گردد تماشا دیده‌ور

از نظربازان کمال حسن افزون می‌شود

کز حباب شوخ گردد روی دریا دیده‌ور

همچو نرگس بسته چشم آید برون فردا ز خاک

هرکه از غفلت نگردیده‌ست اینجا دیده‌ور

دیدهٔ روشن نمی‌ماند چو سوزن بر زمین

سر برآرد از گریبان مسیحا دیده‌ور

داشتم امید آزادی ز خط غافل که حسن

گردد از هر حلقه‌ای در صید دل‌ها دیده‌ور

می‌کند اهل بصیرت راهرو را سوز عشق

در ره تفسیده می‌گردد کف پا دیده‌ور

دیدهٔ امیدواران خانه روشن می‌کند

تا ز یوسف گشت یعقوب و زلیخا دیده‌ور

نور بینش بود در صحرای امکان توتیا

ذره‌ها را کرد مهر عالم‌آرا دیده‌ور

دیدهٔ شب‌زنده‌داران را ز ظلمت باک نیست

روز روشن شمع خاموش است و شب‌ها دیده‌ور

نیست در آهن‌دلان اکسیر صحبت را اثر

سوزن ناقص نشد از قرب عیسی دیده‌ور

از جواهر سرمهٔ خال تو اکنون روشن است

پیش از این گر بود دل‌ها از سویدا دیده‌ور

وقت آن گل پیرهن خوش کز نسیم مرحمت

کرد در پیرانه سر یعقوب ما را دیده‌ور

دوربینان پیش پای خویش نتوانند دید

نیست مرد آخرت در کار دنیا دیده‌ور

آنچنان کز روزن و جام است روشن خانه‌ها

می شود صائب به قدر داغ دل‌ها دیده‌ور

 
 
 
گلها برای اندروید