گنجور

 
صائب تبریزی

من گرفتم برنیارد موج شمشیر از نیام

از هوای خود خطر دارد حباب زندگی

در درازی عمر ما از خضر کوتاهی نداشت

رشته ما شد گره از پیچ و تاب زندگی

هر که دیوار یتیمی را چو خضرآباد کرد

گرد راه از خویش می شوید به آب زندگی

تا نگردیده است از قد دو تا پا در رکاب

بهره ای بردار صائب از شراب زندگی

در ته ابرست دایم آفتاب زندگی

بی سیاهی نیست هرگز داغ آب زندگی

می شود از تلخی تعبیر، زهر ناگوار

در نظرها گرچه شیرین است خواب زندگی

تا نفس در سینه ها مشق سراسر می کند

کاغذ با دست اوراق کتاب زندگی

نیست چندانی که سازد گرم چشم روزنی

جلوه پا در رکاب آفتاب زندگی

بر سکندر شد گوارا تشنگی، تا خضر را

غوطه در زهر ندامت داد آب زندگی

تلخیی دارد که ساغر را به فریاد آورد

می نماید گرچه لب شیرین شراب زندگی

تشنه می سازد به تیغ آبدار نیستی

خاکیان را منت خشک سراب زندگی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

جلوه برقی است نور آفتاب زندگی

گردش چشمی است دوران حباب زندگی

از وجود ما گل آلودست این آب زلال

ورنه دردی نیست در جام شراب زندگی

جلوه صبح نشاطش خنده واری بیش نیست

[...]

سلیم تهرانی

چیست دانی داغ دل، جام شراب زندگی

عشق عالم‌سوز، تیغ آفتاب زندگی

خضر از سرچشمهٔ خم بی‌خبر افتاده است

جوهر می آتش مرگ است و آب زندگی

در قیامت از متاع دین و ایمانم مپرس

[...]

قصاب کاشانی

در زمان ما نمی‌بارد سحاب زندگی

خشک گردیده‌ست در سرچشمه آب زندگی

از جفای بی‌حد ایام و گردش‌های دهر

گشته کوته رشته عمرم ز تاب زندگی

نیست آسایش به بزم دهر، در مینای تن

[...]

مشتاق اصفهانی

آمدی وصلت به جامم ریخت آب زندگی

رفتی و در ساغرم خون شد شراب زندگی

خالی از معنی بود این دفتر از هم گو بپاش

همچو اوراق خزان ما را کتاب زندگی

بود عافل از شهادت خضر در ظلمت شتافت

[...]

سحاب اصفهانی

جاودان داریم در ساغر شراب زندگی

من ز صهبای محبت خضر از آب زندگی

زندگی دارد شتاب و ساقی دوران درنگ

بادرنگ او نمی سازد شتاب زندگی

زاختر بد روزی آن ماه جهانتاب از درم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه