گنجور

 
صائب تبریزی

کجا خون مرا آن ساقی طناز می ریزد؟

که خون شیشه در ساغر به چندین ناز می ریزد

چه خواهد کرد گاه جلوه مستانه، حیرانم

سهی سروی که با خودداری از وی ناز می ریزد

کدامین تنگ ظرف آمد به این عشرت سرا یارب

که ساقی باده از ساغر به مینا باز می ریزد

ندارد صرفه ای با بی پروبالان در افتادن

زخون کبک، رنگ قتل خود شهباز می ریزد

ندارد در دل معشوق اگر عاشق ره پنهان

که در دل غنچه را این خرده های راز می ریزد؟

به این افتادگی، دارم هوای سرو بالایی

که نقش از بال مرغان سبک پرواز می ریزد

در ایام خزان چون جمع سازد خویش را صائب؟

گلی کز بار از لرزیدن آواز می ریزد

 
 
 
غزل شمارهٔ ۳۰۵۷ به خوانش فاطمه زندی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم