گنجور

 
صائب تبریزی

در آن مقام که حیرت دلیل دانایی است

نفس شمرده زدن نیز بادپیمایی است

حضور، لازم عشق خدایی افتاده است

بود همیشه پریشان دلی که هر جایی است

به خون خویش سرانجام می دهد محضر

سیه دلی که چو طاوس در خودآرایی است

ز خانه صورت دیوار می جهد بیرون

به محفلی که مرا دعوی شکیبایی است

کدام ظاهر و باطن موافق است به هم؟

دلش ز سنگ بود گر سپهر مینایی است

ز چاه روی به بازار می کند یوسف

ز خلق روی نهفتن تلاش رسوایی است

درون سینه کند سیر، بر مجنون را

ز بیقراری وحشت دلی که صحرایی است

فغان که مردم کوته نظر نمی دانند

که بستن نظر از عیب خلق بینایی است

کجا ز سیلی خط هوشیار خواهد شد؟

چنین که چشم تو مشغول باده پیمایی است

ز خط و زلف کند حلقه های چشم ایجاد

ز بس که عارض او تشنه تماشایی است

بهار عالم ایجاد نیست غیر سخن

که سبزی پر طوطی ز فیض گویایی است

درین جهان چو دوزخ اگر بهشتی هست

که می توان نفسی راست کرد، تنهایی است

تو از گرانی خود می کشی تعب صائب

ز خار، باد صبا ایمن از سبکپایی است

 
 
 
سعدی

زهی رفیق که با چون تو سروبالایی است

که از خدای بر او نعمتی و آلایی است

هر آن که با تو دمی یافته است در همه عمر

نیافته است اگرش بعد از آن تمنایی است

هر آن که رأی تو معلوم کرد و دیگر بار

[...]

اهلی شیرازی

مرا ز عشق نه عقل و نه دین دنیایی است

چه زندگی است که من دارم این چه رسوایی است

حدیث شوق همین بس که سوختم بی تو

سخن یکی است دگرها عبارت آرایی است

جدا ز یوسف خود تا شدم یقینم شد

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی

نه پر ز خون جگرم از سپهر مینائی است

هلاک جانم ازین بیوفای هر جائی است

یکی ببین و یکی جوی و جز یکی مپرست

از آن جهت که دو بینی قصور بینائی است

وفا و مهر از آن گل طمع مدار ای دل

[...]

عرفی

مرو به بادیه گردی که زرق و شیدایی است

برهنگی مطلب که آن لباس رعنایی است

زبان ببند و نظر باز کن که منع کلیم

کنایت از ادب آموزی تقاضایی است

دماغ یوسف اگر تر کنند کف ببرد

[...]

صائب تبریزی

خوشم به درد که در پرده شکیبایی است

بدم به داغ که آیینه دار رسوایی است

به فکر زینت باطن کسی نمی افتد

مدار مردم عالم به ظاهرآرایی است

مشو به سینه چاک از گزند عشق ایمن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه