گنجور

 
صائب تبریزی

زنور عارضش هر ذره ای خورشید منظر شد

زشکر خنده اش هر چشم موری تنگ شکر شد

چه رخسار جهانسوز و چه چشم دلفریب است این

که از نظاره اش هر قطره اشکم چشم دیگر شد

من آن روزی که در رخسار آتشناک او دیدم

ز اشک گرم هر مژگان من بال سمندر شد

برون از خاک در محشر چو سرو آزاد می آید

به خاک هر که سرو قامت او سایه گستر شد

درین صحرا که صید از فربهی در خاک و خون غلطد

حصار عافیت با خویش دارد هر که لاغر شد

بجز افسردگی سنگی ندارد راه یکرنگی

که نومید از وصال بحر شد تا قطره گوهر شد

عرق شد مانع از نظاره رویش، چه بدبختم

که موج آب حیوان در رهم سد سکندر شد

مصفا کن دل خود تا شود گوهر غذا در تو

که هر آبی که تیغ پاک گوهر خورد جوهر شد

مکش گردن زفرمان قضا مهلت اگر خواهی

که بر تیر قضا بیتابی نخجیر شهپر شد

چه حرف است این که خاموشی فزاید زندگانی را؟

نفس دزدیدن من بر چراغ عمر صرصر شد

همان تاریک می سوزد چراغ بخت من صائب

اگرچه سینه ام از سوز دل صحرای محشر شد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
فرخی سیستانی

نبینی باغ را کز گل چگونه خوب و دلبر شد

نبینی راغ را کز لاله چون زیبا و در خور شد

زمین از نقش گوناگون چون دیبای ششتر شد

هزار آوای مست اینک به شغل خویشتن در شد

تذرو جفت گم کرده کنون با جفت همبر شد

[...]

بابافغانی

بحمدالله که باز از عدل یعقوبی جهان پر شد

بنای خطبه ی شاهی بنام بایسنغر شد

کلیم

ز خوان غیب یک نعمت نصیب ما و ساغر شد

ز خون خوردن چرا نالیم کاین روزی مقدر شد

دل از آمیزش بیگانه و خویشان به تنگ آمد

بیابان جنونی کو که صحبت‌ها مکرر شد

در حرص ار به رویت بسته گردد گنج‌ها یابی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کلیم
صائب تبریزی

ز دندان ریختن حرص کهنسالان فزونتر شد

لب پرشکوه گردد چون صدف خالی ز گوهر شد

کند اقبال دنیا سخت، دلهای ملایم را

نمی گیرد به خود نقش نگین چون موم عنبر شد

سبکسیرست دولت، پایداری برنمی تابد

[...]

واعظ قزوینی

گره در ابروان، از گرمی خویش چو اخگر شد

نقاب از آتش رخسار او، بال سمندر شد

مشبک شد چنان از خارخار دیدنش چشمم

کزان نور نگاهم تارها چون دود مجمر شد

گنه کاران شدند از حشر من گرم عرق ریزی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه