گنجور

 
صائب تبریزی

آن که ننشیند کنون از ناز در پهلوی من

تکیه گاهش بود در مستی سر زانوی من

این زمان بی اعتبارم، ورنه آن سیب ذقن

در سر مستی مکرر بود دستنبوی من

گل نمی زد بر قفس مرغ گرفتار مرا

آن که حرف سخت می گوید کنون بر روی من

من که در دستم کمان آسمان ها بود نرم

سست گردید از کمان سخت او بازوی من

چون هدف آغوش رغبت عالمی وا کرده اند

تا که را از خاک بردارد کمان ابروی من

چشم پاک من بود از خاک دامنگیرتر

سرو نتواند گذشتن از کنار جوی من

کلک من دارد در انشای سخن دست دگر

آب صائب می شود چون تاک می در جوی من

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
خاقانی

ترک سن سن گوی توسن خوی سوسن بوی من

گر نگه کردی به سوی من نبودی سوی من

من بخایم پشت دست از غم که او از روی شرم

پشت پای خویش بیند تا نبیند روی من

رسم ترکان است خون خوردن ز روی دوستی

[...]

هلالی جغتایی

بهر خون ریز دلم، ترک کمان ابروی من

راست چون تیر آمد و بنشست در پهلوی من

شب دل گم گشته می جستم بگرد کوی او

گفت: ای بیدل، چه میجویی بگرد کوی من؟

پیش و پس تا چند در روی رقیبان بنگری؟

[...]

فضولی

دوش در مجلس نگاری بود همزانوی من

عیشها می کرد دل تا صبح از پهلوی من

یار وحشی طبع و من معتاد الفت چون کنم

آفت من خوی او شد محنت او خوی من

چند می نازی فلک با ماه نو چندین مناز

[...]

صائب تبریزی

بس که شبها چین غم می چیند از ابروی من

موج جوهر می زند آیینه زانوی من

بی تو گر پهلو به روی بستر خارا نهم

اضطراب دل زند صد سنگ بر پهلوی من

پنجه دعوی بتابم تیشه فولاد را

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه