آن که ننشیند کنون از ناز در پهلوی من
تکیه گاهش بود در مستی سر زانوی من
این زمان بی اعتبارم، ورنه آن سیب ذقن
در سر مستی مکرر بود دستنبوی من
گل نمی زد بر قفس مرغ گرفتار مرا
آن که حرف سخت می گوید کنون بر روی من
من که در دستم کمان آسمان ها بود نرم
سست گردید از کمان سخت او بازوی من
چون هدف آغوش رغبت عالمی وا کرده اند
تا که را از خاک بردارد کمان ابروی من
چشم پاک من بود از خاک دامنگیرتر
سرو نتواند گذشتن از کنار جوی من
کلک من دارد در انشای سخن دست دگر
آب صائب می شود چون تاک می در جوی من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تردید و افسوس شاعر دربارهی عشق و ارتباطات انسانی اشاره دارد. او از ناز و دلنوازی معشوق یاد میکند و از بیاعتباری خود در حال حاضر صحبت میکند. شاعر احساس میکند که طرف مقابلش به او توجهی ندارد و این موضوع او را دچار ناامیدی کرده است. او به زیبایی و قدرت کلامش اشاره میکند و همچنین به سختیهایی که در ارتباط با دیگران دارد. در نهایت، شعر به نوعی دلسردی و احساس عدم تحقق آرزوها در عشق میپردازد.
هوش مصنوعی: کسی که اکنون از روی جمال و ناز و خوشحالی کنار من ننشیند، همان کسی است که در حال شیدایی و مستی، سرش را بر زانوی من گذاشته بود.
هوش مصنوعی: در این لحظه، به نظر میرسد که برای دیگران اهمیت چندانی ندارم، در حالی که در زمانهای دیگر، آن سیب خوشرنگ در سرم، مظهر شادی و سرخوشی بودند.
هوش مصنوعی: گل نمیزد بر قفس مرغ گرفتار من، آن کسی که سخنان سخت و تلخی میگوید اکنون بر چهرهام نمایان شده است.
هوش مصنوعی: شخصی که در دستانش قدرت و تسلط زیادی داشته، اکنون به خاطر نیرویی قویتر و محکمتر، احساس ضعف و ناتوانی میکند.
هوش مصنوعی: همچون که هدف و خواسته من، جهانی را برای خود گشودهاند، تا ببیند چه کسی را از زمین برمیدارد کمان ابروی من.
هوش مصنوعی: چشم من پاک و با صفا بود و هرگز سرو زیبایی نمیتواند از کنار جوی من عبور کند و در دامان زندگی من بماند.
هوش مصنوعی: قلم من در نوشتن حرفهایم به شکلی دیگر عمل میکند، و مانند دُرّی در آب، زیبایی خاصی به کلماتم میبخشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ترک سن سن گوی توسن خوی سوسن بوی من
گر نگه کردی به سوی من نبودی سوی من
من بخایم پشت دست از غم که او از روی شرم
پشت پای خویش بیند تا نبیند روی من
رسم ترکان است خون خوردن ز روی دوستی
[...]
بهر خون ریز دلم، ترک کمان ابروی من
راست چون تیر آمد و بنشست در پهلوی من
شب دل گم گشته می جستم بگرد کوی او
گفت: ای بیدل، چه میجویی بگرد کوی من؟
پیش و پس تا چند در روی رقیبان بنگری؟
[...]
دوش در مجلس نگاری بود همزانوی من
عیشها می کرد دل تا صبح از پهلوی من
یار وحشی طبع و من معتاد الفت چون کنم
آفت من خوی او شد محنت او خوی من
چند می نازی فلک با ماه نو چندین مناز
[...]
چون به من نوبت رساند بخت فرصت جوی من
حسبته لله دست رد منه بر روی من
بس که شبها چین غم می چیند از ابروی من
موج جوهر می زند آیینه زانوی من
بی تو گر پهلو به روی بستر خارا نهم
اضطراب دل زند صد سنگ بر پهلوی من
پنجه دعوی بتابم تیشه فولاد را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.