غنچهٔ این باغ بوی پارهٔ دل میدهد
شاخ گل یادی ز دست و تیغ قاتل میدهد
کم نگردد فیض حسن از پردهداریهای شرم
شمع در فانوس نور خود به محفل میدهد
حاصل زهد ریایی جز کف افسوس نیست
دانه چون پنهان شود در خاک حاصل میدهد
دامن صدق طلب هرکس که میآرد به دست
گام اول پشت بر دیوار منزل میدهد
میکشد میدان که دریا را در آغوش آورد
موج اگر دامن به دست خشک ساحل میدهد
کشتن بیزخم میخواهم، که زخم بیادب
بوسه گستاخانه بر شمشیر قاتل میدهد
خون من از بس که با پیکان او جوشیده است
در رگ من موج خون بانگ سلاسل میدهد
صائب از قید فرنگ عقل میگردد خلاص
هرکه دین و دل به آن مشکین سلاسل میدهد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عشق دلها را به آن زلف چو سنبل میدهد
زلف چون دلگیر میگردد، به کاکل میدهد
گل شکفت و در چمن بازار سودا گرم شد
باغبان ساغر ز ما میگیرد و گل میدهد
همچو مستان هر نفس جامی ز روی دوستی
[...]
پیچ و خم مو را چو آن مشکین سلاسل میدهد
داد بیتابی دلم چون مرغ بسمل میدهد
محرم لب گشت پیغام دل از سعی زبان
هرچه آرد موج از دریا به ساحل میدهد
کامیابست آنکه میبندد کمر بر مطلبی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.