گنجور

 
صائب تبریزی

ای ره خوابیده را از نقش پایت بال‌ها

از خرامت عالم آسوده را زلزال‌ها

دل که از نقش تمنا در جوانی ساده بود

شد ز پیری عنکبوت رشته آمال‌ها

محو و اثبات جهان در عالم حیرت یکی است

فارغ است آیینه از آمد شد تمثال‌ها

نوش این محنت‌سرا را نیش‌ها در چاشنی است

پرده ادبار باشد سربه‌سر اقبال‌ها

آسمان می‌بالد از ناکامی ما خاکیان

می‌شوند از تشنگی سیراب این تبخال‌ها

دشمن مرگ سبک‌روحند دنیادوستان

در گران‌باری بود آسایش حمال‌ها

ریزش این تنگ‌چشمان تشنگی می‌آورد

وای بر کشتی که خواهد آب ازین غربال‌ها

بی‌گناهان در غضب حد گنهکاران خورند

می‌زنند از خشم، شیران بر زمین دنبال‌ها

گوشه امنی مگر صائب به فریادم رسد

خانه زنبور شد گوشم ز قیل و قال‌ها

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۳۰۳ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

ای وصالت یک زمان بوده فراقت سال‌ها

ای به زودی بار کرده بر شتر احمال‌ها

شب شد و درچین ز هجران رخ چون آفتاب

درفتاده در شب تاریک بس زلزال‌ها

چون همی‌رفتی به سکته‌حیرتی حیران بدم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
فیاض لاهیجی

نفی قیل و قال کم کن ای که خواهی حال‌ها

حال‌ها مغزست و بر وی پرده قیل و قال‌ها

گلبن برهان بهار طرفه‌ای دارد ز پیش

باش تا گل‌ها دمد از خار استدلال‌ها

تا جمال خویش بینی دل ز هر نقشی بشوی

[...]

بیدل دهلوی

خواجه ممکن نیست ضبط عمر و حفظ مال‌ها

جادهٔ بسیار دارد آب در غربال‌ها

گر همین کوس و دهل باشد کمال کر و فر

غیر رسوایی چه دارد دعوی اقبال‌ها

سادگی مفت نشاط انگار کاینجا حسن هم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه