گنجور

 
صائب تبریزی

ای ره خوابیده را از نقش پایت بال‌ها

از خرامت عالم آسوده را زلزال‌ها

دل که از نقش تمنا در جوانی ساده بود

شد ز پیری عنکبوت رشته آمال‌ها

محو و اثبات جهان در عالم حیرت یکی است

فارغ است آیینه از آمد شد تمثال‌ها

نوش این محنت‌سرا را نیش‌ها در چاشنی است

پرده ادبار باشد سربه‌سر اقبال‌ها

آسمان می‌بالد از ناکامی ما خاکیان

می‌شوند از تشنگی سیراب این تبخال‌ها

دشمن مرگ سبک‌روحند دنیادوستان

در گران‌باری بود آسایش حمال‌ها

ریزش این تنگ‌چشمان تشنگی می‌آورد

وای بر کشتی که خواهد آب ازین غربال‌ها

بی‌گناهان در غضب حد گنهکاران خورند

می‌زنند از خشم، شیران بر زمین دنبال‌ها

گوشه امنی مگر صائب به فریادم رسد

خانه زنبور شد گوشم ز قیل و قال‌ها