جذبه شوق تو هر کس را گریبان گیر شد
هر سر مو بر تنش در قطع ره شمشیر شد
نوبهار زندگی را در خزان از سر گرفت
چون زلیخا هر که در عشق جوانان پیر شد
عاشق مسکین نظر بندست هر جا می رود
دیده آهو به مجنون حلقه زنجیر شد
یک دل آشفته عالم را پریشان می کند
آخر از دلگیری ما عالمی دلگیر شد
اشک چون کم شد، به مژگان زور می آرد نگاه
می مکد انگشت خود را طفل چون بی شیر شد
شهپر پرواز مرغ روح را در گل گرفت
هر که صائب در جهان آلوده تعمیر شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی تاثیر شگرف عشق و جذبهی آن بر دلها و جانهای انسانهاست. هرکس که از محبت و شوق آکنده میشود، تحت تاثیر آن قرار میگیرد و به نوعی دچار چالشهای عاطفی میشود. شاعر با استفاده از استعارهها، مانند زلیخا، به بیان این موضوع میپردازد که عشق میتواند خطوط سنی را محو کند و انسانها را جوانتر یا پیرتر نشان دهد. همچنین، شاعر به تصویر کشیدن عشق و درد ناشی از آن اشاره میکند که میتواند حتی بر جهانیان نیز تاثیر بگذارد و آنها را متاثر کند. در نهایت، بیان میشود که عشق و شوق مانند پرواز پرندهای است که در دام گلها گرفتار میشود، نشاندهندهی محدودیتهایی است که عشق میتواند ایجاد کند.
هوش مصنوعی: هر کس که عشق تو را در دل دارد، به گونهای درگیر میشود که حتی یک موی بدنش هم به اندازهی سر شمشیر میسوزد و آسیب میبیند.
هوش مصنوعی: زندگی دوباره در زمان خزان جوانی خود را آغاز کرد، همانطور که زلیخا در عشق به جوانان به شادابی و سرزندگی رسید.
هوش مصنوعی: عاشق بیچاره در هر جا که میرود، به دقت و با چشمهای خود مانند آهو به مجنون نگاه میکند و در حقیقت در بند عشقش گرفتار است.
هوش مصنوعی: یک دل نگران میتواند دنیا را به هم بریزد، زیرا از ناراحتی ما، همه جا تحت تأثیر قرار میگیرد و احساس ناراحتی میکند.
هوش مصنوعی: وقتی اشکها کم میشوند، کودک به وسیله مژگانش سعی میکند نظر کسی را جلب کند و در حین تلاش، انگشت خود را در دهانش میگذارد، مانند این که از شیر محروم شده است.
هوش مصنوعی: پرواز روح آزادیخواهانه انسانها در شرایط سخت و غمانگیز متوقف میشود. هر کسی که نتواند در دنیای پر از آلودگی و مشکلات به بازسازی و بهبود خود بپردازد، در واقع در چنگال همین دشواریها گرفتار میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روزگارم در سر و کار بتی دلگیر شد
کودکم چون بخت برنا بوده من پیر شد
روزم از بس ظلمت اندوه و غم چون قیر شد
شیر رویم قیر گشت و قیر مویم شیر شد
دل اسیر حلقهٔ آن زلف چون زنحیر شد
تن ز استیلای هجر آن پریرخ پیر شد
چون کمان بشکست پشت عالیم را در فراق
نوک مژگانش ز بهر کشتن من تیر شد
نیست جز سودای زلف همچو قیرش در سرم
[...]
دل بشد فرزانه و عقل از فسون دلگیر شد
مُلک شوقم را فریبت از پی تعمیر شد
نسبت دل با خودم دیدم، بسی کم مایه بود
بر جنون افزودمش تا قابل زنجیر شد
یافتم تعبیر رنگی چون به بالینم نشست
[...]
از ملامت عاقبت مجنون بیابان گیر شد
از زبان خلق پنهان در دهان شیر شد
می فزاید هایهوی می پرستان را سرود
شورش مجنون زیاد از ناله زنجیر شد
در تماشاگاه عالم دیده حیران ما
[...]
گفتم از عشقت کشم دامن گریبانگیر شد
سر کشیدم، گردنم تا پای در زنجیر شد
کاوکاو چشمه اندازد ز صافی آب را
آنقدر در گریه کوشیدم که بیتاثیر شد
از خدنگ عشق، پیکانی که شد در سینه جمع
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.