از هوای تر بر افروزد چراغ عشرتم
رشته باران بود شیرازه جمعیتم
نیست جز مهر خموشی حلقه ای بر در مرا
می خورد بر یکدیگر از چشم گویاخلوتم
از کمال بی دماغی صحبت ارباب حال
خانه زنبور می آید به چشم وحشتم
تلخ دارد عیش بر کنج دهان گلرخان
از شکر شیرینی بسیار کنج عزلتم
آبروی من چو گوهر سر به مهر عزت است
روزه از حرف طمع دارد زبان حاجتم
مستی و دیوانگی می ریزد از رفتار من
نقش پا رطل گران می گردد از کیفیتم
از تماشای شکار جرگه دارد بی نیاز
شادی جمعیت دل در کمند وحدتم
می گذارم گرچه چون خورشید پهلو بر زمین
آسمان را داغ دارد از بلندی همتم
حرف حق را برزبان می آوردم منصوروار
تیغ می مالد زبان بر خاک پیش جراتم
با همه بی حاصلی دارم دل آزاده ای
برنیاید از بغل چون سرودست حاجتم
همچو عنقا سعی درگمنامی خود می کنم
نیست صائب چون نواسنجان تلاش شهرتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باز از جرم شکایت ناامید از رحمتم
گفته ام کفری و اکنون بدترین امتم
ناز من دارد ملالی سایه ام خصم من است
در دل خود خوارم و در چشم خود بی عزتم
گرچه در ظاهر دلم اظهار طاقت می کند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.