بی تو امشب هر سر مویم جدا فریاد داشت
هر رگم در آستین صد نشتر فولاد داشت
ذوق خاموشی زبانم را به حرف آورده بود
این جرس را اشتیاق پنبه بر فریاد داشت
من که دارم سنگ بردارد ز پیش راه من؟
یار غاری کوهکن چون تیشه فولاد داشت
کیست تا شوید غبار از صفحه خاطر مرا؟
جوی شیری پیش دست خویشتن فرهاد داشت
تا سپند آن آتشین رخسار را در بزم دید
آنچنان جست از سر آتش که صد فریاد داشت
یاد ایامی که صائب در حریم زلف او
پنجه من اعتبار شانه شمشاد داشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره دلتنگی و احساسات عمیق شاعر نسبت به معشوق است. او از تنهایی و درد فراق میگوید، با تصاویری از فریاد و صدای جرس که نشاندهنده اشتیاق و اندوه اوست. شاعر به سختیهایی که در راه عشق دارد اشاره میکند و از زخمهای عاطفی خود سخن میگوید. همچنین یادآوری خاطرات خوشایند گذشته و زیباییهای معشوق در او حسرت و longing را بیدار کرده است. به طور کلی، این شعر به توصیف احساسات عاشقانه و درد جدایی میپردازد.
هوش مصنوعی: امشب بدون تو هر تار موی من به حسی شکایتآمیز درآورده و هر رگی در آستینم درد شدیدی را احساس میکند که مانند شمشیری از فولاد است.
هوش مصنوعی: این جرس به قدری جذاب و دلنشین بود که میتوانست خاموشی من را به سخن بکشاند، مانند اشتیاق پنبهای که بر شدت فریاد تاثیر دارد.
هوش مصنوعی: من که راهم را از موانع تمیز کنم؟ همچون یاری که در دل کوه، با چکش و تیشهای قوی به کار خودش ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: کیست که بتواند غبار و کدورتهای ذهنم را پاک کند؟ همانطور که فرهاد جوی شیری را در اختیار داشت.
هوش مصنوعی: چون آن چهره آتشین را در میهمانی دید، به قدری شوقزده شد که مانند شعله آتش به شدت از جا پرید و فریاد زد.
هوش مصنوعی: به یاد روزهایی میافتم که صائب با نوازش زلف او، حسرت و آرزوی زیبایی خاصی را احساس میکرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کوهکن تعلیم خارا سفتن از استاد داشت
هر چه کردار از کاوش مژگان شیرین یاد داشت
کوه طاقت بودم اما تا فراقت رو نمود
هر سو مویم تو گوئی تیشه فرهاد داشت
تخم اشکی از برای دیده ما واگذار
[...]
زان لب شیرین که در هر گوشه صد فرهاد داشت
بوسه ای برد از میان ساغر که صد فریاد داشت
بعد ایامی که درهای اجابت باز شد
آه در دل همچو جوهر ریشه در فولاد داشت
سازگاری چرخ را با من نبود از راه لطف
[...]
یاد ایامی که جوش گل دلم را شاد داشت
با هزاران بود افغانی که صد فریاد داشت
مشق بیتابی رسانیدم ز فیض اضطراب
دل تپیدنها خواص سیلی استاد داشت
صورت او بسکه شب بر پرده های دل نگاشت
[...]
حیرتم عمری به امید ندامت شاد داشت
جانکنیها، ریشهای در تیشهٔ فرهاد داشت
دل بهکلفت سخت مجبوراست از قسمت مپرس
آه از آن آیینهکز جوش نفس امداد داشت
بیتو در ظلمت سرای جسمکی بودی فروغ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.