می دود اشک یتیمی بس که بر رخساره ام
سینه چون کشتی به دریامی زند گهواره ام
بس که درد او دل سخت مرا درهم فشرد
نقش می گیرد به خود چون موم سنگ خاره ام
سنگ طفلان چون فلاخن بال پرواز من است
سختی دوران چه سازد بدل چون خاره ام
نونیاز عشق چون فرهاد و مجنون نیستم
بود از سنگ ملامت مهره گهواره ام
شرم رخسار تو می سوزد پرو بال نگاه
نیست حاجت روی گردانیدن از نظاره ام
دانه من چون شرار از سنگ می آید برون
فارغ است از فکر روزی مرغ آتشخواره ام
بیخودی چون غنچه در من دست و دل نگذاشته است
می کند باد سحر گاهی گریبان پاره ام
بیستون عشق چون من کارپردازی نداشت
حیرت دیدار او کرد این چنین بیکاره ام
نیست ریگ تشنه لب را سیری از آب روان
از غم عالم نیندیشد دل غمخواره ام
دیدن یک روی آتشناک را صد دل کم است
من به یک دل عاشق صد آتشین رخساره ام
بس که صائب ریزد از چشمم سرشک آتشین
رشته شمع است گویی رشته نظاره ام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از نویسندهای ناشناس، احساسات عمیق یتیمی و عشق را بیان میکند. شاعر میگوید که اشکهای یتیمی بر چهرهاش جاری است و سینهاش به شدت مثل کشتی غرق شده در دریا میلرزد. او از درد و رنجی که در دلش احساس میکند، سخن میگوید که او را مانند موم به خود میگیرد. عشق او مانند داستانهای معروف فرهاد و مجنون نیست و در عوض، به جای نان و محبت، سنگ ملامت را در زندگیاش تجربه میکند. نگاه معشوق او را میسوزاند و او نیازی به دوری از نظارهاش ندارد. شاعر از تشنگی دلش و آرزوی دیدار معشوق صحبت میکند و میگوید که دیدن معشوق برایش از هر آتشینروزی بیشتر اهمیت دارد. در نهایت، او با وجود غمهایش، هنوز از عشق و زیباییهای آن غافل نیست و احساساتش را با اشکهای آتشین بیان میکند.
هوش مصنوعی: اشک یتیم مانند قطرات باران بر چهرهام سرازیر میشود، و قلبم مانند کشتیای در دریا نواش را طنینانداز میکند.
هوش مصنوعی: درد او چنان مرا تحت فشار قرار داده که مانند موم به خود شکل میگیرد، در حالی که من سنگی سخت و مقاوم هستم.
هوش مصنوعی: سنگهای کودکیام مانند تیرکهایی هستند که به من قدرت پرواز میدهند، اما سختیهای زندگی را نمیتوانم تحمل کنم زیرا مانند خار در بدنم هست.
هوش مصنوعی: من به عشق نیازی ندارم مثل فرهاد و مجنون، بلکه از سنگی که ملامت میآوَرَد، ساخته شدهام و در گهوارهام خوابیدهام.
هوش مصنوعی: شرم و حیا بر چهرهات میتابد و من قدرت نگاه کردن به تو را ندارم و نیازی به دور شدن از تماشای تو احساس نمیکنم.
هوش مصنوعی: دانه من مانند جرقهای از سنگ خارج میشود و هیچ نگرانی از تأمین روزی ندارد، چون من مرغ آتشین هستم.
هوش مصنوعی: نه تنها به خاطر خودم بیدلیل، بلکه مانند غنچهای که هنوز شکفته نشده، دل و دستم را بر افراشته نگهداشتهام. در صبحگاهان، گاهی نسیم ملایم به من میوزد و چنان به من فشار میآورد که احساس میکنم لباس من را پاره میکند.
هوش مصنوعی: به عنوان یک کارپرداز عشق، کسی مانند من در بیستون عشق وجود ندارد. در نتیجه، وقتی او را دیدم، در حیرت و شگفتی فرو رفتم و حالا احساس میکنم که بیفایده و بیهدف هستم.
هوش مصنوعی: تشنگی ریگها هیچگاه از آب روان سیراب نمیشود. دلم که پر از غم است، به مشکلات و دردهای دنیا فکر نمیکند.
هوش مصنوعی: دیدن یک بار چهره سوزان او از هزار دل هم کم است، چون من با یک دل عاشق به اندازه صد چهره آتشین احساس میکنم.
هوش مصنوعی: چقدر اشکهای دلم مانند آتش روان است که انگار شمعی را به آتش کشیدهام و همچنان مشغول تماشای آن صحنهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با کمال محرمی محرم ازان رخساره ام
درکنار گل چو بوی گل همان آواره ام
روی آتشناک خوبان آب حیوان من است
هست از آتش زندگی چون مرغ آتشخواره ام
آن سپهر عالم افروزم جهان درد را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.