گنجور

 
صائب تبریزی

در سینه عشاقی و از سینه جدایی

چون صورت آیینه ز آیینه جدایی

در چشمی و در چشم نیایی ز لطافت

گنجینه نشینی و ز گنجینه جدایی

در ظرف زمان شوکت حسن تو نگنجد

نوروزی و از شنبه و آدینه جدایی

نزدیکتری از رگ گردن به حقیقت

هر چند که از عاشق دیرینه جدایی

پنهانی عالم ز وجود تو هویداست

آیینه پرستی و ز آیینه جدایی

غیر از تو سخن را کسی این رنگ نداده است

صائب تو ازین مردم پیشینه جدایی