گنجور

 
صائب تبریزی

زلف مشکینت دهان شانه پر عنبر کند

سرمه خاموش را چشمت زبان آور کند

آن که می گوید قیامت بر نمی خیزد، کجاست؟

تا در آن مژگان تماشای صف محشر کند

اشتیاق صفحه رخسار شبنم زیب او

دامن گل را به شبنم آتشین بستر کند

از عدالت نیست افکندن در آتش روز حشر

عود خامی را که خون در دیده مجمر کند

سینه خود عالمی چون صبح صیقل داده اند

آفتاب معرفت تا از کجا سر بر کند

رنج باریک است جان را قسمت از تن پروران

چربی پهلوی گوهر رشته را لاغر کند

جان به کوشش برنمی آید ز زندان جهات

رخنه هیهات است زور نقش در ششدر کند

بس که بسته است آسمان سفله کشتی را به خشک

دیدن خورشید ممکن نیست چشمی تر کند

آتش غیرت سراسر می رود در جان خضر

تا مباد از چشمه حیوان کسی لب تر کند

چون نگردد قالب بی جان دل تن پروران؟

کاسه چون افتاد فربه کیسه را لاغر کند

از نگاه تلخ صائب زهر می ریزم بر او

دایه بیدرد در شیرم اگر شکر کند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سنایی

بر مه از عنبر معشوق من چنبر کند

هیچ کس دیدی که بر مه چنبر از عنبر کند

گه ز مشک سوده نقش آرد همی بر آفتاب

گه عبیر بیخته بر لالهٔ احمر کند

گرد زنگارش پدید آمد ز روی برگ گل

[...]

سید حسن غزنوی

لاغری کامید اهل شرک را لاغر کند

بهر او از شهپر خود نسر طایر پر کند

رهبر احداث شد زان کارها برهم زند

همره تقدیر شد زان حالها دیگر کند

هر کرا تیغی بود برکف حنا برکف کند

[...]

شمس مغربی

هر زمان خورشید او از مشرقی سر بر کند

ماه مهر افزاش هر دم جلوه دیگر کند

از برای آنکه تا نشناسد او را هر کسی

قامت زیباش هردم کسوتی دیگر کند

صورت او هر زمانی معنی دیگر دهد

[...]

نظیری نیشابوری

باز نرگس را گلستان صاحب افسر کند

شاخ گل منبر نهد بلبل خطابت سر کند

غنچه گردد سبز مغفر سبزه زنگاری قبا

روز عرض آمد که هرکس برد خود دربر کند

از گل مستان بروید تاک می شوریده وار

[...]

صائب تبریزی

عشق خوش سودا کف بی مغز را عنبر کند

آه را ریحان، سرشک تلخ را گوهر کند

خار در پیراهنش می ریزد از زخم زبان

عشق هر کس را که می خواهد زبان آور کند

شد دل افشاری فزون از حلقه گشتن زلف را

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه