حجاب پرده چشم پرآب میگردد
وگرنه دلبر ما بینقاب میگردد
همین ز جلوه آن شاخ گل خبر دارم
که اشک در نظر من گلاب میگردد
چه عارض است که از پرتو مشاهدهاش
به چشم جوهر آیینه آب میگردد
اگر ز ساغر خورشید ذره سرگرم است
ز باده که سر آفتاب میگردد؟
امیدوار نباشم چرا به نومیدی؟
سبوی آبله پر از سراب میگردد
ز گریه اختر طالع نمیشود بیدار
نمک به دیده بیدرد خواب میگردد
خزان به خون گلستان عبث کمر بسته است
که خود به خود ورق این کتاب میگردد
به خون قسمت من خاک آنچنان تشنه است
که شیر در قدحم ماهتاب میگردد
ز قُرب سوختگان دل نمیتوان برداشت
چگونه دود جدا از کباب میگردد؟
در آن چمن که منم عندلیب آن صائب
گل از نظاره شبنم گلاب میگردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت معشوقهاش اشاره میکند و از تأثیرات چهره او بر دل و جان خود سخن میگوید. حجاب معشوق همچون پردهای است که به چشم میافتد و دلبرش بدون نقاب، دل را به تب و تاب میاندازد. او همچنین به جلوههای زیبای طبیعت و احساسات عاشقانهاش میپردازد و به کمال زیباییهایی که از عشق و دیدن معشوق در دل او ایجاد میشود، اشاره دارد. شاعر به تناقضاتی در زندگی و دلزدگیها و امیدها میپردازد و به تاثیر نگاه معشوق بر جان و دل تابناک خود مینگرد. در کل، این شعر بیانگر عشق عمیق و تأملات شاعر در مورد زیبایی و جذابیت معشوق است.
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی واقعی همیشه در دل وجود دارد، اما گاهی اوقات حسرت و دوری از محبوب باعث میشود که این زیبایی پنهان بماند. اگرچه محدودیتها وجود دارد، اما عشق واقعی بهراستی نمیتواند پنهان بماند.
هوش مصنوعی: از زیبایی آن شاخ گل مطلع هستم که اشک در چشمان من به مانند گلاب میشود.
هوش مصنوعی: چه عاملی وجود دارد که نگاه به او، چهرهٔ آب را مانند جواهر درخشان میکند؟
هوش مصنوعی: اگر ذرهای از نور خورشید شاد و پرانرژی است، پس چرا بادهای که از سر آفتاب میجوشد، ما را اینقدر مشغول میکند؟
هوش مصنوعی: چرا باید به ناامیدی امید داشته باشم؟ وقتی که ظرف آب، پر از سراب میشود و به واقعیت نمیرسد.
هوش مصنوعی: از گریه ستارهی بخت هیچ چیزی به دست نمیآید و آب نمک در چشمان کسی که درد ندارد، بیهوده است.
هوش مصنوعی: پاییز ناامیدانه تلاش میکند تا گلستان را نابود کند، اما در نهایت، خود طبیعت باعث تغییر و تحول این وضعیت میشود.
هوش مصنوعی: خاکی که به خاطر من آغشته به خون شده، آنقدر عطش دارد که حتی شیر در قد من به شکل ماهی در شب تابان درمیآید.
هوش مصنوعی: از نزد کسانی که عشقشان آتش سوزان دل است، نمیتوان فهمید که چگونه دود از کباب جدا میشود.
هوش مصنوعی: در آن چمنی که من هستم، من مانند پرندهای عاشق هستم و گل به خاطر تماشای شبنم خوشبو و دلانگیز میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز جام عشق تو عقلم خراب می گردد
ز تاب مهر تو جانم کباب می گردد
مرا دلیست که دائم بیاد لعل لبت
بگرد ساقی و جام شراب می گردد
هلاک خود بدعا خواستم ولی چکنم
[...]
ز چهره تو نظرها پرآب میگردد
ز آتش تو جگرها کباب میگردد
اگر به لب ز سر شیشه پنبه برداری
ز یک پیاله دو عالم خراب میگردد
ز دیده تو شود خیره، چشم گستاخی
[...]
ز تاب روی تو اشکم گلاب میگردد
نظارهام عرق آفتاب میگردد
گلی در دیده دارم کز نگاهی آب میگردد
دلی در سینه دارم کز غمی خوناب میگردد
نمیدانم دلش سنگ است یا موم اینقدر دانم
[...]
نگه ز روی تو تا کامیاب میگردد
تحیر آینهٔ آفتاب میگردد
زگرمجوشی لعلت بهکسوت تبخال
حباب بر لب ساغرکباب میگردد
چه نشئه بود ندانم به ساغر طلبت
[...]
چو زلف بر مه رویش نقاب میگردد
نهان به زیر سحاب آفتاب میگردد
چنان ز شرم تو هر روز خوی فشاند مهر
که شام غرقهٔ دریای آب میگردد
دلم به کوی تو دایم به جستجوی وفاست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.