اگر چون نرگس نادیده بر کف جام زر داری
همان بر خرده گل از تهی چشمی نظر داری
ترا چون سبزه زیر سنگ دارد کاهلی، ورنه
به آهی می توانی چرخ را از جای برداری
چرا ای موج چون آب گهر یک جا گره گشتی؟
که در هر جنبشی دام تماشای دگر داری
توانی دست در آغوش کردن تنگ با دریا
اگر دست از عنان اختیار خویش برداری
تو کز حیرت چو قمری حلقه بیرون در گشتی
چه حاصل زین که یار خویش را در زیر پر داری؟
ترا چون باده در زندان گل، افسردگی دارد
به جوشی می توانی زین سر خم خشت برداری
مشو در هم رخت گر شد کبود از سیلی اخوان
که بی این نیل از چشم خریداران خطر داری
چه می لرزی چو کشتی بر سر یک بادبان دایم؟
چو خود را بشکنی صد شهپر از موج خطر داری
چه حاصل زین که می از ساغر خورشید می نوشی
همان بر چهره این داغ کلف را چون قمر داری
مشو مغرور گفتار شکرریز خود ای طوطی
که این شیرینی از حسن گلوسوز شکر داری
ترا با یک نظر چون سیر بیند دیده عاشق؟
که در هر پرده ای چون برگ گل روی دگر داری
ازان بارست بر دل جلوه ات ای سرو بی حاصل
که با چندین گره دست از رعونت بر کمر داری
تواند قطره اشکی بهم پیچید دوزخ را
چه می اندیشی از آتش چو با خود چشم تر داری
ندارد حاصلی جز داغ، گلزار جهان صائب
غنیمت دان اگر چون لاله داغی بر جگر داری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به مناجات و دردهای عاشقانه اشاره میکند. او به زیباییهای ظاهری و درونی انسانها اشاره میکند و یادآور میشود که هر شخص باید نسبت به وضعیت خود و اطرافش با دقت و بیداری بنگرد. شاعر به طنز به کسانی که در خیال و توهم غرق شدهاند، میتازد و میگوید که نازکدلی و غفلت از واقعیتها تنها به درد و اندوه میانجامد. او تاکید میکند که زیبایی واقعی در بینش و درک درست از زندگی و عشق نهفته است و غرور و توهم در نهایت به ناکامی منتهی میشود. همچنین، او با استفاده از تشبیهها و تصاویر زیبا، به عمق درد و استیصال عاشق اشاره دارد و اشاره میکند که هر گونه زیبا شدن در دنیای عشق بایستی با عمق احساس و آگاهی همراه باشد.
هوش مصنوعی: اگر مانند نرگس، بیخبر از دنیای بیرون، بر روی جام زرینی نشستهای، باید همچنان بر روی تکههای گل هم با چشمانی پر از شگفتی و توجه نگاه کنی.
هوش مصنوعی: تو مثل سبزهای هستی که زیر سنگ پنهان شده و به خاطر بیحالیات فرصتهات را از دست میدهی. اگر کمی تلاش کنی، میتوانی کارهای بزرگی را انجام دهی و تحولی ایجاد کنی.
هوش مصنوعی: چرا ای موج مانند آب دریا در یک مکان ثابت ماندهای؟ در حالی که در هر حرکتی که داری، زیبایی و تماشای جدیدی وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی میتوانی به آرامی در آغوش دریا بروی، اما باید کنترل و اختیار خود را رها کنی.
هوش مصنوعی: اگر تو به دلیل حیرت و شگفتی مانند قمر در دایرهای در حال گشت و گذار هستی، چه فایدهای دارد وقتی که یار خود را زیر بال و پر داری؟
هوش مصنوعی: تو مانند شرابی هستی که در درون زندان گل (لباس یا چهرهات) گرفتار شدهای و این حالت تو را به شور و هیجان میآورد. میتوانی از این خمیده و محبوس بودن بیرون بیایی و این بندها را بشکنی.
هوش مصنوعی: اگر جامهات بر اثر سیلی دوستانت کبود شده است، در هم نبر و ناامید نشو، زیرا حتی بدون این رنگ نیل، از چشم کسانی که به تو توجه دارند، خطراتی وجود دارد.
هوش مصنوعی: چرا مثل یک کشتی که روی دریا در نوسان است، میلرزی؟ اگر خود را بشکنی، خطرهای بیشتری را مانند صد بال پرنده از موجهای خطرناکی تجربه خواهی کرد.
هوش مصنوعی: چه فایدهای دارد اگر از ساغر خورشید مینوشی، در حالی که بر چهرهات لکههای تیره وجود دارد، در حالی که زیباییات مانند ماه است؟
هوش مصنوعی: ای طوطی، فریب نخور از حرفهای شیرین و جذاب خودت، چون این زیبایی کلام از دل و زیبایی گلوسوز است که به تو قابلیت صحبت کردن داده است.
هوش مصنوعی: آیا چشمان عاشق میتوانند تو را با تنها یک نگاه، همچون سیر ببیند؟ زیرا در هر لحظه، تو زیبایی تازهای را همچون گل به نمایش میگذاری.
هوش مصنوعی: ای سرو بیثمر، جلوهات بر دل تأثیر عمیق دارد، اما با وجود زیباییات، تو هنوز به خودت مغرور هستی و این حس غرور را به کمر خود بستهای.
هوش مصنوعی: وقتی تو در دل خود غم و اندوهی داری، چطور میتوانی از سختیها و عذابی که در اطراف وجود دارد، نگران باشی؟ داغی آتش و مشکلات زندگی مانع از این نمیشود که یک قطره اشک آرامش را به تو بدهد.
هوش مصنوعی: زندگی در این جهان چیزی جز درد و رنج نمیآورد، بنابراین اگر هم مانند لالهای که بر دلش زخم دارد، داغی در دل خود داری، آن را با ارزش بدان و از آن استفاده کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر فضل و هنر باید همی فضل و هنر داری
وگر اصل و گهر باید همی اصل و گهرداری
به هر کاری توان داری زهر علمی خبر داری
زمال و ملک دنیا نام نیکو دوست ترداری
همه گفت نکو نامی چوسیم و زر ز بر داری
[...]
گر اندک نیکیی از دستت آید در نظر داری
بت خود می کنی سنگی اگر از راه برداری
دو روزی نیست افزون عمر ایام برومندی
مشو غافل ز حال تلخکامان تا ثمر داری
ز ریزش کشتی اسباب خود را کن گران لنگر
[...]
دلا غیر از رهی کز دیدن او می روی از خود
به هر راهی که خواهی رفت، از رهزن خطر داری
نباشد مردی آن کاسباب ملک و، سیم و زر داری
که سنگ زور مردی دل بود، کز جمله بر داری
نکو می بایدت شد، ای سراپا بد که از جانان
نگاه التفاتی جانب خود در نظر داری
برویت بسته گردد گر دری، غمگین مشو ای دل
[...]
به قدر دوستی بر حال مشتاقان نظر داری
از آن جمع است ما را دل که از دلها خبر داری
در این گلشن ز رنگ لاله و گل گشت معلومم
که در هر گوشه چندین چون من خونین جگر داری
پریشان زلف و کاکل داری اما کافرم کافر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.